newspart/index2
اقامه عدل
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
سرکوب طاغوت با حکومت یا شهادت؛ هدف امام حسین(ع)

انبیاء نجات‌دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، یك هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه‌ی عدل معرفی شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط». اصلاً انزال كتابهای الهی و ارسال رسل برای این بوده است كه قسط و عدل در میان جوامع حاكم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حركت امام حسین علیه‌السّلام، چنین حركتی بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فی امّة جدّی». همچنین فرمود: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام اللَّه او تاركا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‌اللَّه فعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم یغیّر علیه بقول و لا فعل كان حقا علی اللَّه أن یدخله مدخله»؛ یعنی اگر كسی كانون فساد و ظلم را ببیند و بی‌تفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او هم‌سرنوشت است. فرمود: من برای گردنكشی و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیه‌السّلام برای این بود كه برود و حكومت كند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست كه امام حسین علیه‌السّلام به فكر حكومت نبود، امام حسین علیه‌السّلام به فكر سركوب كردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون.
امام حسین علیه‌السّلام می‌دانست كه اگر این حركت را نكند، این امضای او، این سكوت او، این سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتی قدرتی همه‌ی امكانات جوامع و یا یك جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش می‌گیرد و جلو می‌رود، اگر مردان و داعیه‌داران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با این عمل، كار او را امضا كرده‌اند؛ یعنی ظلم به امضای اهل حق می‌رسد، بدون این‌كه خودشان خواسته باشند. این گناهی بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بنی‌هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسین علیه‌السّلام این را برنمی‌تافت؛ لذا قیام كرد.
نقل شده است بعد از آن‌كه امام سجاد علیه‌السّلام پس از حادثه‌ی عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتی كه این كاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یك نفر خدمت ایشان آمد و عرض كرد: یابن‌رسول‌اللَّه! دیدید رفتید، چه شد! راست هم می‌گفت؛ این كاروان در حالی رفته بود كه حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، خورشید درخشان اهل‌بیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسول‌اللَّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازی رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس و دیگران - فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنی‌هاشم، همه با این كاروان رفته بودند؛ حالا این كاروان برگشته و فقط یك مرد - امام سجّاد (علیه‌السّلام) - در این كاروان هست؛ زنها اسارت كشیده، رنج و داغ دیده‌اند؛ امام حسین نبود، علی‌اكبر نبود، حتی كودك شیرخوار در میان این كاروان نبود. امام سجّاد علیه‌السّلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمی‌رفتیم، چه می‌شد! بله، اگر نمی‌رفتند، جسمها زنده می‌ماند، اما حقیقت نابود می‌شد؛ روح ذوب می‌شد؛ وجدانها پایمال می‌شد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محكوم می‌شد و حتی نام اسلام هم نمی‌ماند.
در دوران ما حركت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این راه بود. كسانی كه این حركت را شروع كردند، ممكن بود در ذهنشان بگذرد كه یك روزی بتوانند حكومت و نظامِ مورد نظر خود را تشكیل دهند؛ اما كاملاً در ذهن آنها این معنا هم وجود داشت كه ممكن است در این راه شهید شوند یا تمام عمرشان را در مبارزه و سختی و ناكامی به سر ببرند. هر دو راه وجود داشت، درست مثل حركت امام حسین علیه‌السّلام. در سال 41 و 42 و بعد سالهای سخت و سیاه اختناق در این زندانها، تنها شعله‌ای كه دلها را گرم نگه می‌داشت و آنها را به حركت وادار می‌كرد، شعله‌ی ایمان به مبارزه بود؛ نه عشقِ رسیدن به حكومت. این راه، همان راه امام حسین علیه‌السّلام بود؛ منتها دو طرف دارد، شرایط زمانی و مكانی متغیّر است. یك وقت امكانات به وجود می‌آید، حكومت اسلامی پرچمش برافراشته می‌شود؛ یك وقت هم راه بدون این امكانات است و با شهادت تمام می‌شود. از این قبیل در طول تاریخ زیاد داشته‌ایم.1380/12/27

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی