newspart/index2
آذربایجان غربی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
سابقه آشنایی رهبر انقلاب با شهید مهدی باکری

استان آذربایجان غربی ازجمله‌ی دو سه استانی است که مجاهدت و فداکاری در آن با آغاز جنگ تحمیلی آغاز نشد،[بلکه] از قبل وجود داشت. خیلی از استانها در امنیّت و راحت و آسایش بودند؛ جنگ تحمیلی که شروع شد، جوانهایشان رفتند و مشغول مبارزه شدند، [امّا] آذربایجان غربی در واقع از روز اوّل انقلاب، مثل کردستان و مثل بعضی از استانهای دیگر -چند استان [این‌جور] هستند- دچار مسائل نیازمند به مبارزه و نیازمند به مجاهدت بود. و آذربایجان غربی ایستاد در مقابل همه‌ی حوادث، و واقعاً مبارزه کرد. و جوانهای مؤمن خوب [داشت]؛ مرحوم شهید آقامهدی باکری را من از قبل از انقلاب می‌شناختم، ایشان دانشجوی دانشگاه تبریز بود، با یکی از دوستان ما که ایشان هم دانشجوی دانشگاه تبریز بود آمدند مشهد؛ اتّفاقاً تابستان بود و من در یکی از همین ییلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و دیدم این جوان را. اهل کار بودند، اهل مبارزه بودند، فهیم بودند؛ مسائل کشور را، موقعیّت کشور را میفهمیدند. لذا به‌مجرّد‌اینکه انقلاب شد و حوادث بعد از انقلاب پدید آمد، اینها صحنه را حفظ کردند؛ یعنی حضور کامل در صحنه پیدا کردند. [این] بیداری اینها را نشان میدهد.1396/07/30
لینک ثابت
همراهی اقشار مختلف آذربایجان غربی در غائله دموکرات و کومله ها

خوب است یاد کنیم از آقای حسنی (حفظه‌الله)؛ ایشان هم واقعاً جزو کسانی است که در این حوادث[جنگ تحمیلی و قبل از آن] حقّاً و انصافاً امتحان خوبی داد در دوران مبارزات و در دوران بعد از انقلاب؛ چه قبل از جنگ، چه زمان جنگ، چه بعد از جنگ. همچنین سرهنگ زکیانی، آن فرمانده‌ لشکر ۶۴ که ایشان هم یک افسر شجاعی بود -خدا ان‌شاء‌الله رحمت کند- یعنی جزو افسران شجاع بود که با همین آقای حسنی فعّال بودند؛ در قضایای اشنویّه، در قضایای نقده، قضایای گوناگون. و مهم این است که در آنجا -همان‌طور که آقای قرشی اشاره کردند- شیعه و سنّی، کُرد و ترک با هم همکاری کردند در این میدان. من که رفتم مهاباد، در آن دیداری که مردم مهاباد با ما داشتند، در سخنرانی، آن عالِم بزرگ سنّی اهل اشنویّه -مرحوم قاضی‌خضری که دوست من بود- بااینکه پیر بود و خیلی سنّ بالایی داشت، خودش را از اشنویّه رساند به مهاباد؛ گفت آمده‌ام برای اینکه اینجا سخنرانی کنم. آمد آنجا ایستاد و سخنرانی کرد و با تعبیرات خیلی خوبی، از امام (رضوان‌الله‌علیه) چه تجلیلی کرد و همین‌جور از مسئولین کشور؛ یعنی واقعاً همه با هم همکاری کردند، همراهی کردند، تا توانستند این بار سنگین را به منزل برسانند.1396/07/30
لینک ثابت
تلاش استعمارگران در جنگ بين‌الملل اوّل برای ایجاد پایگاهی مسیحی در آذربایجان ایران

مردم استان آذربایجان غربی یعنی این بخشی كه در تقسیمات كشوری ما، امروز به نام آذربایجان غربی شناخته می‌شود - در گذشته‌ی تاریخ - یعنی در همین دوران نزدیك به زمان ما - بعد از مشروطه تا امروز، در قضایای مختلفی، امتحانهای بسیار خوبی داده‌اند. آخرین امتحان، در جنگ تحمیلی بود كه این استان، با شهدای بزرگش، با رزمندگانش و سردارانش، با شهید باكریِ پر افتخار و سربلندش و مرد و زنِ پشتیبان و شجاعش، بهترینِ امتحانها را داد. قبل از دوران جنگ تحمیلی هم كه هنوز در اغلب استانهای كشور، هیچ خبری از جنگ و درگیری و زد و خورد نبود، این استان در گیر مبارزه با ضدّ انقلاب و فتنه جویان و تحریك‌شدگان بود. آن‌جا هم مردمِ این استان امتحان خوبی دادند. هم مردم ترك، هم مردمِ كُرد توانستند بهترین موضع را در مقابل فتنه جویان و فتنه گران و ضدّ انقلاب اتّخاذ كنند. اگر كسی قبل از این دوران؛ یعنی تاریخ نزدیك به زمان ما را هم خوانده باشد و مطالعه كند، خواهد دید كه باز هم مردم این استان پر افتخار، در دوران تهاجم قدرتهای بیگانه به این كشور، یعنی در دوران جنگ بین‌الملل اوّل - كه از جمله نكات بسیار مهمّ همین نقطه است؛ آن هم بخصوص در این استان - بهترین امتحانها را دادند. یعنی تجربه‌ای كه این استان، در قضایای اواسط جنگ بین‌الملل اوّل دید و از سر گذراند، یكی از قضایایی است كه در سایر نقاط ایران، اصلاً سابقه ندارد.
شما جوانان - بخصوص - باید روی این نكته توجّه كنید و در نوشته‌های مورّخین و گزارشگران مسائل ایران، باید این نكته بیاید؛ كه متأسفانه خیلی كمرنگ است یا نیست. آن نكته این است كه در جنگ بین‌الملل اوّل، نمایندگان دو، سه كشور از كشورهای مسیحیِ دنیا، در این حول و حوش حضورِ ضعیفی داشتند. نمایندگان روسها، انگلیسیها و آمریكاییها هم در این استان حضور داشتند. به چه اسمی؟ به اسم معلّم، به اسم پزشك و از این قبیل. درست توجّه كنید! با این‌كه این كشورها در سیاستهای مختلف، به شدّت با یكدیگر معارضه و دشمنی داشتند، امّا در این نقطه‌ی از دنیا، ناگهان به فكر افتادند كه به كمك یكدیگر، یك پایگاه استعماری به مركزیّت همین منطقه‌ی ارومیه و خوی و ماكو و به وجود آورند. یعنی شبیه آن چیزی كه بعدها در فلسطین اشغالی به وجود آمد. منتها آن‌جا به اسم یهودی‌گری، این‌جا به اسم مسیحیّت!
مردم این استان سالهای متمادی، در كنار جمعی از هم میهنان مسیحی ما زندگی می‌كردند؛ امروز هم زندگی می‌كنند؛ در آینده هم زندگی خواهند كرد - مثل برادر و خویشاوند - با هم هیچ مشكلی هم، نه آن روز داشتند، نه امروز دارند و نه در آینده خواهند داشت. یعنی در این استان، تعدادی از هم میهنان ایرانی ما، از آشوری و ارمنی و مسیحیان كاتولیك و پروتستان، حضور دارند؛ آن روز هم بودند. مسلمانان هم با آنها دوستانه، آنها هم با مسلمانان برادرانه و دوستانه رفتار می‌كردند. بین آنها هیچ مشكلی وجود نداشت. امّا نكته‌ی عبرت‌آموز این است كه نمایندگان كشورهای خارجی و استعمارگر، چون دیدند تعدادی مسیحی در این استان وجود دارد، به طمع افتادند كه شاید بتوانند با تحریكات مذهبی و فرقه‌ای و دینی، پایگاهی از مسیحیت در این بخشِ از ایران به وجود آورند و این بخش را از ایران جدا كنند.
یكی از امتحانهای سخت برای این استان - یعنی برای ارومیه، سلماس، خوی، ماكو و شهرهای دیگرِ این منطقه - پیش آمد. در همان برهه از زمان و تاریخ بود كه نمایندگان دولت آمریكا، دولت روسیه‌ی تزاری و دولت انگلیس، در این نقطه، توطئه‌ی مشتركی را طرّاحی كردند و فتنه‌ی عجیبی به راه انداختند. هزاران نفر از مسلمانان و مسیحیان، در این فتنه، در همین ارومیه و سلماس و بقیه‌ی نقاط كشته شدند. من وقتی آنچه را كه بر این استان و بر این شهرها در آن برهه گذشته است، به یادم می‌آورم، قلبم متلاطم می‌شود. كاری كردند كه مورّخ می‌نویسد: «در اطراف سلماس، دیگر هیچ آبادی‌ای باقی نماند. هزاران نفر در ارومیه كشته شدند. با مردم این منطقه كاری كردند كه وقتی عثمانیهای متجاوز وارد مرزهای ایران و وارد ارومیه و خوی شدند، مردم از آنها استقبال كردند»! البته خود آنها هم كه آمدند، بعد ظلم و جور زیادی كردند تا بیرون رانده شدند. اما ببینید بر اثر تحریك اروپاییها و آمریكاییها، زیر نامهای موجّه - به اسم كمك به مردم، به اسم پزشك و بیمارستان و مدرسه و امثال آن - آن روز چه بر سر مردم آورده بودند كه مردم، از عثماینهای متجاوز، با آغوش باز استقبال كردند!
امّا مردم این منطقه، با این‌كه خیلی سختیها دیدند و با وجود تحریكات دشمنان، توانستند اوّلاً با شجاعت و با مقاومت و ایستادگی، دشمنان را بیرون كنند، ثانیاً - و از این بالاتر - همان برادری گذشته را، باز هم در بین خودشان بر قرار كردند. گروههای مسلمانان با یكدیگر متّحد شدند و تحت تأثیر تحریك دشمن قرار نگرفتند و جنگ شیعه و سنّی، جنگ ترك و كرد، جنگ مسلمان و مسیحی به راه نینداختند. این رشد مردم این استان را نشان می‌دهد. من همیشه در دلم، این رشد مردم استان را تحسین كرده‌ام.1375/06/27

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی