newspart/index2
شیخ طوسی / علمای شیعه/تهذیب‌الاحکام/الاستبصار/الامالی/مبسوط/التبیان فی تفسیر‌القرآن / محمد بن حسن طوسی/شیخ‌الطایفه
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
لزوم توجه به تخصص گرایی در حوزه

کسی که بتواند همه این علوم را [فقه،اصول،رجال، فلسفه، تفسیر،کلام]با همدیگر جمع کند و در همه اینها صاحب فن و صاحب نظر شود، این علی الظاهر یا ممکن نیست یا بالاخره خیلی آسان نیست. در گذشته هم ممکن نبود؛ این را هم به شما عرض بکنیم. گاهی برای فنان بودن فقهای بزرگ ما و علمای بزرگ ما، از مرحوم شیخ طوسی یا علامه حلی اسم می آورند. بله، شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه بزرگ و صاحب مکتب و صاحب ابتکار در اصول بود؛ اولین پایه‌های اصول را ایشان و امثال ایشان در آن زمان پایه گذاری کردند؛ شیخ طوسی فقیه هست، اصولی هست، مفسر هست، محدث هست، رجالی هم هست؛ اما آیا در همه این رشته‌ها سرآمدند؟ نه. بله، در فقه ایشان سرآمد است - که گفته‌اند تا ۲۰۰ سال بعد از شیخ، فقهایی که آمدند، شیوه و راه ایشان را دنبال می کردند؛ به آنها مقلده می گفتند - اما شما ملاحظه کنید در رجال، نجاشی مسلطتر است. او یک آدم کناره‌گیر و در واقع گمنامی در مقابل شیخ و معاصر با شیخ است؛ اما اعتبار کتاب رجالش نزد کسانی که به این فن واردند، بیشتر از کتب شیخ است؛ هم بیشتر از «رجال» شیخ است، هم بیشتر از «فهرست» شیخ است. حقیقتا هم همینجور است؛ متقن‌تر است، معتبرتر است. یعنی نمی‌شود گفت که شیخ به آن عظمت، در رجال هم همان عظمت را داشته است.
یا علامه (رضوان الله علیه)، که هم فقیه است، هم اصولی است، هم منطقی است، هم فیلسوف است، هم متکلم است، هم رجالی است و در همه اینها علامه کتاب دارد و در فلسفه هم شرح «حکمت‌العین» را نوشته است - که شرح کتاب «دبیران کاتبی قزوینی» است، که استاد علامه بوده و علامه پیش دبیران کاتبی فلسفه تحصیل کرده - اما کتاب فلسفه‌ی علامه جزو کتب درجه یک فلسفه ما نیست؛ یعنی با کتب ابن‌سینا قابل مقایسه نیست، با کتب متأخرین قابل مقایسه نیست. بنابراین اینجور نیست که ما بگوییم در گذشته افراد می‌توانستند در همه فنون متخصص باشند؛ نه، بعضی در فنی و بعضی در فن دیگری. خب، یک علامه‌ای داریم، محققی داریم در فقه؛ یک خواجه نصیری هم داریم در فلسفه یا در کلام؛ اشکالی ندارد.
امروز هم همین جور است. هیچ اشکالی ندارد که امروز هم فقهایی داشته باشیم، فلاسفه‌ای داشته باشیم، متخصصین در علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، متخصصین در تفسیر داشه باشیم - تفسیر را نمی‌شود دست کم گرفت؛ متخصص لازم دارد - متخصص در فنون تبلیغ داشته باشیم. چه اشکال دارد از بزرگان حوزه کسانی باشند که فن تبلیغ را، خصوصیات تبلیغ را در این دنیای عجیب و غریب امروز - و به قول آقای کعبی دنیای عجیب و غریب تر آینده - تدریس کنند و بتوانند دین را تبلیغ کنند؟
در رشته های گوناگون، اساتیدی داشته باشیم. منزلت علمی اینها باید محفوظ بماند. نباید اینجور باشد که اگر کسی یک رتبه‌ای از فقه را - ولو نه رتبه اعلی را - پیدا کرد، او در جامعه محترم باشد؛ اما اگر کسی رتبه اعلای فلسفه را پیدا کرد، به قدر او احترام نداشته باشد. اینجوری نیست؛ علم است، علم اسلامی است، مورد نیاز حوزه است.1389/08/02

لینک ثابت
جلوتر بودن حوزه‌ى علمیه گذشته از دنیاى زمان خود

حوزه نسبت به گذشته خیلى پیشرفت کرده است و هیچ کس نمى‌تواند این حقیقت را منکر شود. یعنى اگر ما قدر مطلق را حساب کنیم، قابل مقایسه با گذشته نیست. همان‌طور که حضرت «آیةاللَّه مشکینى» فرمودند، این حوزه کمّاً و کیفاً پیش رفته است. آن روز، چهار صد نفر طلبه داشت، ولى امروز هزاران طلبه و فاضل مشغول تحصیلند. فضلاى امروز از فضلاى آن روز کمتر نیستند. بعضى از طلاّبِ امروز از طلاّبِ آن روز کم شوقتر نیستند. کارى که فضلا و طلاّبِ امروز مى‌کنند، بعضى اوقات دهها برابر کارى که آن روز طلاّب و فضلا مى‌کردند، اهمیت عملى و بعضاً علمى دارد.
کسى نمى‌تواند بگوید که حوزه دچار عقبگرد است؛ نه. از این جهتى که بررسى مى‌کنیم، حوزه پیشرفت کرده است. حرفهاى گذشتگان هم دست علماى امروز است. امروز، این کتاب مکاسبى که شما مى‌خوانید، درس خارج «شیخ» است. عالیترین تحقیقات «شیخ»، همینهاست. کفایه‌اى که شما مى‌خوانید، اوج افکار اصولى «محقّق خراسانى» است. اگر امروز طلبه‌ى کفایه خوان ما، کفایه را که مى‌خواند آن را بفهمد، مثل اکابر شاگردان «آخوند» که آن روز آن حرفها را بلد شدند، فهمیده است. منتها باید بداند که امروز پلّه‌ى آخر نیست؛ ولى آن روز، پلّه‌ى آخر بود. بنابراین، حوزه در فقه و اصول و در کار حوزه‌اىِ کمّى و در تبلیغات و گسترش خود و توسعه در اطراف عالم و مسؤولیتهایى که بر عهده گرفته است، با گذشته تفاوت زیادى دارد و پیشرفت زیادى کرده است.
امّا از لحاظ یک دیدگاه دیگر، حوزه دو اشکال اساسى دارد که یکى از آنها حتماً در گذشته نبوده و متعلّق به امروز است و دیگرى هم به احتمال زیاد، این گونه است. امّا اشکالى که حوزه‌ى ما، دیروز آن را نداشت و امروز دارد، این است که حوزه‌ى دیروز از دنیاى زمان خود عقبتر نبود؛ بلکه جلوتر هم بود.
شما نگاه کنید در آن روز علماى ما چقدر محصول علمى و فقهى و کلامى براى مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّه‌ى کمى که در گذشته بودند، کارهاى بزرگى انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصى نقاط دنیاى اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگى مى‌کردند و سؤال فقهى یا کلامى داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایى مى‌کرد. یعنى «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود.
یا در زمان «شیخ طوسى»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت مى‌گفت : «أن لا مصنَّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسى» خودش به تنهایى وارد میدان مى‌شد و بزرگترین کتاب رجالى را تلخیص مى‌کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالى دیگر مى‌نوشت. یعنى بدون معطّلى، رجال «کشّى» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت!
هنوز پاسخ در خانه‌ى اشکال کننده بود که مى‌گفت فقه ندارید؛ ناگهان یک کتاب عظیم پرفرع پر تحقیق - به حسب سطح تحقیق آن روز - مبسوط از آب در مى‌آمد. اگر «محمدبن زکریاى رازى»، چهار کلمه‌ى الحادى بر زبانش جارى مى‌شد، فوراً «سید مرتضاى رازى» در ردّ او کتاب مى‌نوشت و نمى‌گذاشت حرف او بى‌جواب بماند. اگر فلان نویسنده‌ى معاند اهل بیت، کتابى مى‌نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره مى‌کرد، بلافاصله «عبدالجلیل رازى قزوینى» حقّش را کف دستش مى‌گذاشت و کتاب «النقض» را مى‌نوشت. بنابراین، هرکسى که در زمینه‌هاى فقهى و کلامى - بخصوص - چیزى به شیعه مى‌گفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمى به او جواب مى‌داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمى‌برد.
تا اواخر هم وضعیت این گونه بوده است. در هند یک نفر پیدا شد و کتاب «تحفه‌ى اثنى عشریه» را که بر ضدّ و ذّم شیعه و در قدح اهل بیت است، نوشت. «سید حامد حسین»، کتاب «عبقاتِ» به آن عظمت را در جوابش نگاشت و آن‌طور که به نظرم مى‌رسد، شاید حدود ده ردّ بر کتاب «تحفه‌ى اثنى عشریه» نوشته شده است.
من فهرستى را نگاه مى‌کردم که متعلّق به کتب علماى هندىِ شیعه بود که البته بزرگان و اَعلام درجه‌ى یک هم در میان آنان بودند. به نظرم ده ردّ و شاید هم بیشتر علیه این کتاب نوشتند. بنابراین، حوزه هاى علمیه از زمان خودشان عقب نبودند. یک نفر پیدا مى‌شد حرفى را در یک کتاب خطّى مى‌زد و یک نسخه مى‌نوشت و دیگرى پخش مى‌کرد و دیگرى مى‌خواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطّلع مى‌شدند؛ عالم شیعه هم برمى‌داشت همین کار را عیناً جواب مى‌داد و گاهى تندتر و سریعتر و بهتر از او اقدام مى‌کرد و عقب نمى‌ماند.
تا زمان «شهید اوّل» کتب فقهى ما غالباً متضمّن آراى فقهاى اهل سنّت - مثل کتب «علاّمه» و «فخرالمحقّقین» - هم بوده است؛ ولى بعد از آن زمان، کتب شیعه غالباً دیگر آراى اهل سنّت را ذکر نمى‌کنند. وقتى شما نگاه مى‌کنید، مى‌بینید که در آن کتابها، رأى فقهاى اهل سنّت، با اَدلّه‌ى متعدّد جواب گفته شده است. فقط کتاب «خلاف» را نگاه نکنید که «شیخ طوسى» در آن‌جا فقط به اجماع تمسّک کرده است. غالباً استدلالهاى محکمِ کتب «علاّمه» و دیگران و نیز کتاب خودِ«شیخ»، مبسوط است.
اما امروز، این گونه نیست. امروز، حوزه‌ى علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حساب یک ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب، در وادى اى همراه یکدیگر بروند و یکى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آن‌که اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعى است آن‌که اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمى‌رسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتى به خودمان برگردیم، خیلى فاصله داریم.
حتّى در «اخلاق» هم این گونه است. یکى از اَعلام حوزه (عَظم‌اللَّه بقائه) - که الان در این‌جا تشریف دارند - چند سال قبل از این، سفرى به انگلستان کرده بودند و در آن‌جا کتابخانه‌اى را دیده بودند. به من فرمودند: «یک طبقه از این کتابخانه، کتب اخلاقى بود که فرنگیها در چند سالِ اخیر نوشته‌اند»! در آن چند سال، حوزه‌ى علمیه‌ى قم، چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟ یک هزارم آن؟ یک ده هزارم آن؟ گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار است! این تازه اخلاق است که مى‌دانید غرب با اخلاق، چندان سرآشتى ندارد. البته کتب اخلاقى آنها بیشتر، فلسفه‌ى اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیرمعنوى و اخلاق مادّى است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزه هایمان، چه کتابى نوشتیم؟ البته بعدها در چند سال اخیر، چند کتاب اخلاق نوشته شده است؛ چیزى که بشود به عنوان یک کتاب علمى ارائه کرد.
عین همین قضیه در «حقوق» هم مشاهده مى‌شود. شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنى، حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقى، تحقیقات گوناگون شده است. این کار، هم در غرب و هم در دنیاى اسلامِ غیرشیعه شده است. ما در این زمینه ها انصافاً باید بگویم خیلى عقبیم. حال، این رشته‌ى تخصّصى ماست و بیشترِ تخصّصِ حوزه‌ها تقریباً فقه است.
چقدر در زمینه‌ى فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفه‌ى دین و مباحث دین شناسى و سایر زمینه‌ها، مطلب نوشته‌اند و چقدر کار کرده‌اند! ممکن است همه‌ى اینها هم غلط باشد؛ اما بالاخره یک متاع فکر و موج فکرى است که بخشى از فضاى ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور مى‌خواهید با اینها مقابله کنید؟ کجاست آن «عبدالجلیل رازى قزوینى» که «النقضِ» مناسب این زمان را هم بنویسد و نه یک کتاب، بلکه ده هزار کتاب در این زمینه ها نوشته شود.
امروز دنیا، دنیاى امواج است. با امواج و رایانه، همه‌ى مفاهیم از این طرف به آن طرفِ دنیا منتقل مى‌شود. الان دورترین کتابخانه‌هاى دنیا مى‌توانند در ظرف مدّت پنچ دقیقه، مطالب کتابى را که در کتابخانه‌ى کنگره‌ى امریکاست، روى صفحه‌ى کاغذ خود چاپ کنند! این گونه، مطالب منتقل مى‌شود. ما از این دنیا عقبیم؛ دیگر چرا این را منکر شویم!؟ این یک عیب قطعى است که حوزه‌ى امروز ما، آن را دارد.1374/09/13

لینک ثابت
شیخ مفید؛ مبداء جريان زاينده و رو به عمق فقه شیعه

شیخ مفید در سلسله‌ی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقه‌ی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشته‌ی كلام و فقه، تا امروز در حوزه‌های علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است.
تبیین و اثبات این نكته از آن‌جا اهمیت می‌یابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است.
در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجسته‌ی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قله‌ی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامه‌ی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كننده‌ی مفید:
۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهم‌السّلام(
۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه‌
۳ - در آفرینش شیوه‌ی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ...
تعریف شود...
2- بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح فقه شیعه
فقاهت به معنای استنباط حكم شریعت از منابع كتاب و سنت، در شیعه دارای سابقه‌یی طولانی است. سخن امام باقر (ع) به ابان‌بن‌تغلب كه: اجلس فی مسجد المدینة و افت الناس ...و نیز تعلیم آن حضرت به عبدالاعلی كه: یعرف هذا و اشباهه من كتاب اللَّه عز و جل قال اللَّه تعالی ما جعل علیكم فی الدین من حرج ...و بیانات دیگری از این قبیل حاكی از آن است كه اصحاب ائمه (علیهم‌السّلام) از دیر باز به مرحله‌ی استنباط احكام از قرآن و سنت پیامبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) و كلمات آن حضرات نائل گشته، و فقه به معنای معرفت احكام، در دائره‌ی شیعیان آن بزرگواران به صرف تقلید و عمل به كلمات ائمه (علیهم‌السّلام) منحصر نمانده و به سمت گسترش به جزئیات بیشتر و پیچیده‌تر شدن در استدلال پیش رفته است. با این حال میان آنچه فقهای اصحاب ائمه (علیهم‌السّلام) در باب فقاهت و افتاء انجام می‌دادند، با آنچه از فقاهت در دورانهای شكوفایی فقه شیعه فهمیده می‌شود یعنی رد فروع به اصول و استنباط صدها قاعده‌ی كلیه و هزاران حكم فقهی پیچیده و مشكل از كتاب و سنت و حكم عقل، و تفریع فروع بی‌شماری كه قادر باشد در غیبت امام معصوم همه‌ی سؤالهای مكلفین را از شریعت پاسخ گوید و حلال و حرام خدا را در همه‌ی ابواب با همه‌ی جزئیات بیان كند، فاصله‌یی ژرف وجود داشت و این فاصله باید به مرور و با پیشرفت تدریجی فقاهت پر می‌شد.

بی‌شك فقهای پیش از مفید قدمهای ارزنده‌یی در این راه برداشته‌اند، لیكن این شیخ بزرگ با قدرت فكری نبوغ‌آسای خود، در این عرصه نیز مبدأ یك تاریخ پر تحول و سر سلسله‌ی یك جریان زاینده و رو به عمق و افزایش، محسوب می‌گردد. گویا پس از چند قرن جمع آوری منابع فقه یعنی كلمات صادره از معصومین و افتاء براساس متون و ظواهر روایات، در مقطعی از تاریخ فقه لازم بوده است كه این ذخیره و سرمایه‌ی ارزشمند به قالب اندیشه‌ی علمی زده شود و شیوه‌یی فنی برای استنباط ابتكار گردد.

پیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است یكی جریانی است كه فرد شاخص آن علی‌بن‌بابویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نامید و به گمان زیاد استاد مفید در فقه یعنی جعفربن‌قولویه (متوفی 368) نیز از آن زمره است. فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است. بطوری كه هر فتوا در كتب فقهی این گروه از فقهاء، حاكی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا می‌تواند جایگزین یك حدیث باشد. بدین جهت است كه شهید (ره) در ذكری فرموده است كه: قد كان الاصحاب یتمسكون بما یجدونه فی شرائع الشیخ ابی‌الحسن‌بن‌بابویه رحمةاللَّه عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به و ان فتواه كروایته.

بدیهی است كه فقاهت با این كیفیت، بسی ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فروع مذكور در كتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و بسی كم و محدود است و این همان است كه طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه می‌كرده و شیخ طوسی رحمةاللَّه بعدها به خاطر دفع این طعن كتاب «المبسوط» را تالیف فرموده است.

جریان دوم نقطه‌ی مقابل این جریان و متكی به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهره‌ی معروف این جریان حسن‌ابن‌ابی‌عقیل العمانی (متوفی؟) و ابن‌جنید الاسكافی (متوفی احتمالاً 381) می‌باشند. اگر چه درباره‌ی این جریان و حتی همین دو فقیه معروف اطلاعات كافی وجود ندارد كه نشان دهد دقیقاً چه مایه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهای آنان وجود داشته است ولی از آنچه مفید و دیگران درباره‌ی ابن‌جنید گفته‌اند مسلم می‌نماید كه وی گرایش به قیاس و رأی داشته و از طریقه‌ی معروف و مقبول شیعه بركنار بوده است. و اما عمانی اگر چه به این گرایش انتساب نیافته بلكه بنابه گفته‌ی نجاشی كه می‌گوید «و سمعت شیخنا اباعبداللَّه یكثر الثناء علی هذا الرجل رحمة اللَّه» و از آنچه او و شیخ در دو فهرست درباره‌ی كتاب او گفته‌اند می‌توان چنین فهمید كه وی فقیهی مستقیم و شاید نزدیك به همان طریقه‌یی بوده است كه مفید اتخاذ كرده و مشی نموده و در آن، تألیف و تحقیق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. لیكن، با این حال از آن‌جا كه آراء وی غالباً در شمار شذوذات فقهی و متروك است و شاید به همین جهت هم از كتاب او جز نامی برای اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقی نمانده است، می‌توان حدس زد كه وی نمی‌تواند سلف جریان فقهی بعد از خود باشد و فقاهت او دارای عیبی بوده است. البته شك نباید كرد كه آن عالم اقدم كه بحر العلوم درباره‌ی او گفته است كه: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فی ابتداء الغیبة الكبری (فتاوی العلمین ص 13) در دستیابی شیخ مفید به قاعده و پایه‌ی صحیح فقاهت كه باید گام اول در باب خود شمرده شود، تأثیر داشته و چون مقدمه‌یی برای آن محسوب می‌شده است.

چنانكه ملاحظه می‌شود هر یك از دو جریان فقاهت از جهتی ناقص است. در جریان اول، فتوا همان متن روایت است بدون تفریع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معنای مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثیری ندارد. و در جریان دوم اگر چه استدلال و نظر هست، لیكن گویا آن نیست كه به اقتضای تعالیم مكتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) باید باشد، با قیاسی همراه است و یا به نحوی است كه به آراء شاذه، منتهی می‌شود و بگونه‌یی است كه در حوزه‌ی فقاهت شیعه قابل دوام نیست.

فقه مفید از این هر دو عیب، پاك و دارای هر دو مزیت است: هم تكیه بر روشهای معتبر نزد امامیه و هم استفاده از اجتهاد مصطلح و دخالت دادن عنصر استدلال و استنباط نظری در فقه. بنابر این او همان كسی است كه قالب علمی مقبول و معتبر نزد شیعه را به دست آورد و مواد مأثور و اصول متلقاة را نظم علمی بخشید و آن را در حوزه‌ی فقاهت شیعه باقی گذارد، و این همان است كه بعد از او تا قرنها و تا امروز، جریان قانونمند فقاهت، آن را دنبال كرده و به شكوفایی و رشدی كه امروز از آن برخوردار است رسانده است.
برای این‌كه با ارزش و اهمیت كار فقهی مفید آشنایی اجمالی پیدا شود به سر فصلهای سه گانه در این مورد اشاره می‌كنیم:
الف) كتاب مقنعه.
ب) رساله‌های فقهی كوچك مفید.
ج) كتاب التذكرة باصول الفقه.
الف) كتب مقنعه:
مقنعه یك دوره‌ی تقریباً كامل فقه است، هیچ كتاب فقهی پیش از آن با این خصوصیت وجود ندارد. مقنع صدوق علاوه بر این‌كه مانند كتاب علی‌بن‌بابویه متون روایات است از لحاظ جامعیت مباحث فقهی هم به مقنعه نمی‌رسد و علاوه بر آن، مباحث آن مختصرتر و كوتاه‌تر است، مفید در این كتاب، اگر چه استدلال بر فتاوای خود ذكر نكرده و لذافهم چگونگی استدلال او بر این فتاوی آسان نیست، اما به استناد قرینه‌ی اطمینان بخشی می‌توان گفت كه فتاوی او در این كتاب متكی به استدلال متین فقهی است و اگر این استدلال، مكتوب نیست تا آیندگان از آن استفاده كنند، اما چنان بوده كه تلامذه و طبقه‌ی فقهای متصل به او آن را سرمشق كار خود قرار دهند و بر آن، بیافزایند. آن قرینه‌ی اطمینان بخش، كتاب تهذیب شیخ طوسی است. چنانكه می‌دانیم، تهذیب شرح مقنعه و بیان استدلالهای فقهی آن است. شیخ طوسی (ره) در مقدمه‌ی آن كتاب پس از ذكر انگیزه‌ی خود از نگارش آن و این‌كه همان صدیقی كه از او تألیف كتاب را طلب كرده این را نیز خواسته است كه شیخ برای ادای آن مقصود، مقنعه‌ی مفید را كه كافی و شافی و خالی از حشو و زائد است شرح كند، روش خود را در استدلال بیان می‌كند كه بطور خلاصه چنین است: استدلال در هر مسأله به ظاهر یا صریح قرآن و یا انواع دلالتهای مفهومی آن (مانند: مفهوم موافقه و مفهوم مخالفه و دلالت التزامیه و اشباه آن)، و نیز استدلال به سنت قطعیه به معنای خبر متواتر و یا خبر محفوف به قرینه، و نیز اجماع مسلمین یا اجماع امامیه، سپس ذكر احادیث مشهور در هر مسأله، و آنگاه مطرح كردن دلیل معارض (اگر وجود داشته باشد) و سعی در جمع دلالی میان دلیلین و اگر جمع دلالی ممكن نشود، رد دلیل مقابل به خاطر ضعف سند یا به خاطر اعراض اصحاب از مضمون آن، و در جایی كه دو دلیل از لحاظ سند و امثال آن (مانند جهت صدور یا اعراض مشهور و غیره) برابر باشند و هیچیك ترجیحی بر دیگری نداشته باشد، ترجیح خبری كه موافق اصول و قواعد كلیه‌ی مستخرجه از شریعت است، و ترك دلیل مخالف اصل و قاعده، و در صورتی كه هیچ حدیثی در مسأله نباشد عمل به مقتضای اصل، و همیشه ترجیح جمع دلالی بر ترجیح سندی، و جمع دلالی را بر طبق «شاهد جمع» منصوص انجام داده و حتی المقدور از آن تخطی نكردن.
این روشی است كه شیخ طوسی برای استدلالی كردن كتاب مقنعه در اول كتاب تهذیب ذكر می‌كند. اهل فن به خوبی می‌دانند كه این، روشن جامع استدلال در تمامی ادوار فقاهت شیعه تا امروز است، و قالب كلی استدلال فقهی در همه‌ی دورانهای پس از شیخ طوسی (ره)، تا امروز همین بوده است. اكنون این سؤال مطرح می‌شود كه آیا شیخ مفید كه خود، نویسنده‌ی كتاب مقنعه است از این روش استدلال جامع كه می‌تواند فقیه را به فتاوی سراسر آن كتاب برساند غافل بوده و بدون معرفت به این روش استدلال به آن فتاوی دست یافته است؟ و به عبارت دیگر آیا شیخ طوسی (ره) مبتكر این نحوه استدلال است؟ یا او آن را از استاد خود، مفید آموخته است؟ به نظر می‌رسد كه توجه به جوانب موضوع، پاسخ این سؤال را روشن می‌سازد. می‌دانیم كه شیخ طوسی، تألیف كتاب تهذیب را در حیات شیخ مفید یعنی پیش از سال 413 آغاز كرده و این مقدمه در آن هنگام نوشته شده است. ورود شیخ طوسی به عراق در سال 408 است و او در این سال كه جوانی 23 ساله بوده در خدمت شیخ مفید طی مدارج عالی علم و تحقیق را آغاز كرده و تا سال 413 یعنی در مدت 5 سال از محضر آن نابغه‌ی بزرگ استفاده كرده است، بقیه‌ی استفاده‌های علمی شیخ از محضر سید مرتضی و در طول 23 سال بوده است.
بدین ترتیب جای شك باقی نمی‌ماند كه شیخ طوسی آن اسلوب استدلال فقهی را در محضر شیخ مفید و از خود آن بزرگوار آموخته و چون با روش استدلال استاد خود آشنا بوده توانسته كتاب وی را با اصول مورد نظر خود او مستدل سازد.
این برداشت هنگامی تقویت می‌شود و قطعیت می‌یابد كه مبانی اصولی شیخ مفید در كتاب اصول كه بعداً به بررسی آن خواهیم پرداخت مورد توجه قرار گیرد. با ملاحظه‌ی آن كتاب و تكیه‌ی مفید بر كتاب و سنت متواتر و محفوف به قرینه یا مرسل مشهور و مورد عمل اصحاب و دیگر نظرات وی در اصول، به روشنی نشان می‌دهد كه اسلوب استدلالی كه شیخ طوسی در مقدمه‌ی تهذیب بیان كرده همان است كه استادش بدان معتقد بوده و عمل می‌كرده و به شاگردان خود می‌آموخته است. نتیجه آن‌كه كتاب مقنعه اگر چه با استدلال مقرون نیست ولی از آنچه گفته شد معلوم می‌شود كه شیوه‌ی استدلالی به همان گونه كه در هزار سال بعد از مفید همواره در حوزه فقاهت شیعه معمول و متداول بوده، آن فقیه نامدار را به فتاوی وی در آن كتاب رسانده است.
این روش استدلال همان خط جامع و كاملی است كه پیش از او در هیچیك از دو جریان فقهی شیعه یعنی جریان ابن‌بابویه و جریان قدیمین سابقه نداشته و شیخ بزرگوار ما مبتكر و مؤسس و پایه‌گذاری آن است.
ب رساله‌های فقهی:
این رساله‌ها به وجود حجم كم، گویای عمیق دانش فقهی شیخ بزرگوار است. اگر چه برخی از آنها مانند رساله‌ی «المسح علی الرجلین» و «ذبائح اهل الكتاب» مشتمل بر استدلالهای جدلی و شبه عقلی است، لكن بعضی دیگر به درستی حاوی اسلوب متین و قوی، و منظم فقهی است مثلاً رساله‌ی «المهر» یا «جوابات اهل الموصل فی الرؤیة و العدد» یا «المسائل الساقانیة». در رساله‌ی رؤیت و عدد كه مخصوص رد قول منسوب به صدوق رد قول منسوب به صدوق (ره) و برخی دیگر از فقهای قدیم مبنی بر سی روز بودن ماه رمضان است، شیخ مفید استظهار از آیات، و بهره گیری از لغت، و استشهاد به احكام فقهی مسلم، و بحث در فقه الحدیث روایاتی كه مورد استدلال خصم است، و مناقشه در سند و ذكر احوال رجال و نكات فراوانی در فهم و استنباط از احادیث را در كنار هم آورده و از هر یك به بهترین و پخته‌ترین وجهی استفاده كرده است. از كارهای جالب وی در این رساله این است كه در جایی پس از ذكر حدیث مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعیف می‌كند هم مضمون آن را با تكیه بر استدلالی متین، غیر معقول و دور از بیان حكمت آمیز امام و ناشی از جعل كسی كه عامی و جاهل است می‌شمرد، و هم با قرائنی احتمال ارسال سند آن را مطرح می‌سازد كه این نكته‌ی اخیر نشان‌دهنده‌ی تبحر و احاطه او به حدیث است (رجوع شود به رساله‌ی مزبور، صفحه‌ی 23 به بعد، فصل مربوط به روایت یعقوب‌بن‌شعیب از حضرت ابی‌عبداللَّه «علیه‌السّلام»).
رساله‌ی «المسائل الساقانیة» كه در آن پاسخ به اشكالات فقیه حنفی اهل صاغان را در ده مسأله‌ی فقهی بیان می‌كند، نمونه‌ی دیگری از قوت استدلال و تبحر فقهی شیخ عالی‌مقام است. این رساله اگر چه دارای ماهیت كلامی یعنی در مقام بحث و محاجه با خصم غیر شیعی و رد اتهام بدعت از سوی او و متقابلاً نسبت افتراء و بدعت دادن به خود او و امام اوست، لیكن چون مسائل مطروحه، عموماً فقهی است هر بیننده‌ی صاحبنظر را به قوت استدلال و روح علمی و فقاهت مجتهدانه‌ی وی، به وضوح آگاه می‌سازد.

این رساله و رساله‌ی «العدد و الرؤیة» به خوبی می‌توانند نمودار مقام ابداع علمی شیخ مفید و اثبات كننده‌ی این حقیقت باشند كه هر آنچه در طبقه شاگردان و شاگردان شاگردان او از شیوه‌ی علمی فقاهت مشاهده می‌شود، تماماً منشأ گرفته از اسلوبی است كه آن بزرگوار پایه گذار و مؤسس آن محسوب می‌گردد.
ج كتاب التذكرة باصول الفقه:
علم اصول، آئین استنباط فقهی است. شیوه‌یی است برای رسیدن از ادله معتبره به احكام عملی. تنظیم قوانین و قواعد اصولی در حكم وضع آئین نامه‌یی برای فقاهت است. بدون چنین آئین نامه‌یی قلمرو فقاهت، بی‌حد و مرز و در معرض خلط و ناخالصی و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله از اعتبار برخوردار نیست. علاوه بر این‌كه سلائق و آراء و فهم شخصی فقیه نقشی بیش از حد در نتیجه‌ی فقاهت می‌یابد و نظرات فقهاء، دچار تشتت و بی‌قاعدگی می‌گردد.
درست است كه عمق و پختگی و پیچیدگی روز افزون علم اصول به سلامت آراء فقهی كمك می‌كند، اما آنچه بیش از آن در غایت و نتیجه‌ی فقاهت اثر می‌گذارد، اصل ایجاد و وضع این علم است. بی‌شك پایه و مایه‌ی اصلی علم اصول فقه در كلمات ائمه (علیهم‌السّلام) و در ضمن همان چیزی است كه بدان «اصول متلقاة» اطلاق می‌شده است. ولی در شیعه اولین كتاب اصول را (تا آن‌جا كه می‌دانیم) شیخ مفید نوشته است، و آن همین كتاب كوچك و پر محتوای «التذكرة باصول الفقه» است كه احتمالاً انتخابی است كه به وسیله‌ی شاگرد وی شیخ ابوالفتح كراجُكی (م 449) از اصل كتاب مفید كه آن نیز خود كتاب مختصری بوده است انجام یافته است.
این كتاب با همه‌ی اختصار دارای اهمیت زیادی است. زیرا: اولاً این نخستین كتاب در اصول فقه در شیعه است. شیخ طوسی (رحمةاللَّه) در مقدمه‌ی كتاب عدة الاصول می‌گوید: «و لم یعهد لاحد من اصحابنا فی هذا المعنی الا ما ذكره شیخنا ابو عبداللَّه رحمةاللَّه فی المختصر الذی له فی اصول الفقه ...» ثانیاً در آن، مباحث بسیاری با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهای متعددی مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده می‌شود. ثالثاً در بعضی از مباحث آن، نظر شیخ بزرگوار به آنچه در زمانهای بسیار متأخر از سوی محققان اصولی ذكر شده، بسی شبیه و نزدیك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بیان كرده بسیار شبیه است به اصطلاح: «اراده‌ی جدی و اراده‌ی استعمالی» كه در تحقیقات اسلاف نزدیك به زمان ما وجود دارد. عبارت شیخ مفید در این مورد چنین است: «و الذی یخص اللفظ العام لاُیخرج منه شیئاً دخل تحته، و انما یدل علی ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم یقصد به الی ما بُنی فی الفظ له فی العموم ...» (ص‌37). رابعاً در حالی كه بنای كتاب بر اختصار است، مباحثی كه در استنباط احكام فقهی، ضروری‌تر و كاربردی‌تر است، مقدم داشته شده و مباحث بیشتر نظری از قبیل بحث در حقیقت علم یا حقیقت كلام كه شیخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصیل در آن غور كرده مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر این جانب بسی جالب است كه در عین اختصار كتاب مورد بحث، مباحثی از این قبیل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قولیه است و در سنت فعلیه عموم یا اطلاق راه ندارد یا این‌كه امر عقیب حظر، بیش از اباحه را افاده نمی‌كندیا این‌كه استثناء عقیب جمل متعددة، در صورتی كه قرینه‌یی نباشد به همه‌ی آنها بر می‌گردد، و امثال اینها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثیر و تكرر آن در استنباطات فقهی در عبارت مناسب بیان شده است.
از آنچه گفته شد آشكار می‌گردد كه شیخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم برای ابداع یك قالب علمی و فنی جهت استنباط فقهی را تدارك می‌دیده است. علم اصول برای او مجموعه‌یی از معارف ذهنی و شبه كلامی نیست. بلكه همان‌طور كه شاگرد او نیز در مقدمه‌ی عدة الاصول تصریح كرده چیزی است كه: «احكام شریعت بر آن مبتنی است و بدون مستحكم كردن این پایه، علم به شریعت كامل نمی‌شود، و هر كه اصول را مستحكم نكند، حكایت كنند و مقلد است و عالم نیست».1372/01/28

لینک ثابت
زندگی شیخ طوسی؛ نمونه‌‌ای از همراهی روحانیت شیعه با مردم در طول تاریخ

آنچه برای ما روحانیون مهم است، این است که جایگاه خودمان را در روند انقلاب پیدا کنیم. به نظر من، هنر روحانیت در طول تاریخ این بوده که جای خودش را پیدا کرده است؛ بخصوص آقایان جوان و برادران پُرنشاط باید برای آینده‌‌‌ها به این نکته توجه کنند. این بینش، افق دید روحانیت را مشخص می‌‌‌کند. هزار سال است که روحانیت شیعه به صورت یک صنف و یک قشر باقی است. از این هزار سال، حدود چهارصد سالش دوران عدم تقیه است که کشور، کشور شیعه؛ و روحانیت هم روحانیت شیعه بود اما ششصد سال از این هزار سال، دورانی است که روحانیت در تقیه، در خفا، در فرار و در حبس زندگی کرده است. این تاریخ هزارساله، دو دوران کاملًا متمایز از هم را گذرانده است. همین علامه‌‌‌ی حلی با این عظمت را که شما می‌‌‌بینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام که از لحاظ علمی، در بین همه‌‌‌ی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است این‌‌‌ها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانه‌‌‌ی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ و الّا حوزه‌‌‌ی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند. این سلسله‌‌‌ی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه می‌‌‌شناسید شهیدین، محقق کرکی ، دیگران و دیگران در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان می‌‌‌توانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچ‌‌‌وقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. شما ملاحظه کنید، در میان علمای دوران صفویه، شیخ‌‌‌الاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملّا محمّد باقر سبزواری هست. همه‌‌‌ی آنان شیخ‌‌‌الاسلام‌‌‌ها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگی آنان را که نگاه می‌‌‌کنید، می‌‌‌بینید مثل یک عالم غیر وابسته‌‌‌ی به دستگاه‌‌‌ها زندگی می‌‌‌کردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلًا «مجلسی» که شیخ‌‌‌الاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه می‌‌‌کردند و مسئله می‌‌‌پرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت می‌‌‌کرده‌‌‌اند. بعد هم وقتی‌‌‌که دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آن‌‌‌ها روی می‌‌‌آوردند و به طرفشان می‌‌‌رفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما می‌‌‌بینید که علما سلسله‌‌‌ی جداگانه‌‌‌یی شدند که باز در خدمت دین، در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچ‌‌‌کس نتوانست از آنان سوءاستفاده کند. این را با روحانیت بقیه‌‌‌ی فرق اسلامی فرق گوناگون سنی، فرق اباضیه و زیدیه و امثال این‌‌‌ها، که به آن معنا سنی هم نیستند؛ بعضی خوارجند مقایسه کنید؛ هیچ‌‌‌کدام از آن‌‌‌ها این خصوصیت شیعه و علمای امامیه (رضوان اللّه علیهم) را نداشتند. به نظر من، این موهبت الهی است؛ یعنی ناشی از یک عقل الهی است که خدای متعال به آنان الهام کرد و آنان جایگاه را پیدا کردند.
من نمی‌خواستم به تفصیل دراین‌باره صحبت بکنم؛ منظور اشاره‌یی بر وضع کنونی بود. البته این وضعی که امروز پیش آمده - یعنی دین و فقه حاکم شده است - در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دوره‌ی حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام - همان چند سال معدود - دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمی‌شود با وضع زمان صفویه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریه که در این کشور حاکم بودند. صفویه با قاجاریه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیه‌ی شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند.
من می‌خواهم این را عرض بکنم که امروز مسأله چیز دیگری است. امروز موضع روحانیت چه باید باشد و کجا قرار بگیرد؟ حقیقت این است که امروز در جهات مختلف، روحانیت باید در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگیرد؛ این را هرگز نباید فراموش کرد. امروز هیچ عاملی نباید بتواند روحانیت شیعه را از دفاع از نظام جمهوری اسلامی منفک کند. هر شرایطی که پیش بیاید، این‌گونه است.1370/08/20

لینک ثابت
زندگی سخت عالمانی چون شیخ طوسی در طول تاریخ

علامه‌ی حلی با این عظمت را که شما می‌بینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام - که از لحاظ علمی، در بین همه‌ی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است - اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانه‌ی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ والّا حوزه‌ی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آن‌جا بساط تدریس و علم را گستراند.این سلسله‌ی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه می‌شناسید - شهیدین، محقق کرکی، دیگران و دیگران - در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان می‌توانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچ‌وقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند.1370/08/20
لینک ثابت
نقش تاریخی حوزه‌های علمیه در بقای دین و تقویت روحیه دینی مردم

در جامعه‌‌ی ما چه در گذشته، چه حال و چه در آینده در باره‌‌ی این نقش[حوزه های علمیه]باید خیلی مطالعه و تدبر بشود. از مجموعه‌‌ی روحانیت، بخصوص حوزه‌‌ی علمیه را انتخاب کردیم؛ چون اینجا مزرع علمای دین و پرورشگاه نهالهای بالنده‌‌ی فقاهت در آینده است. این حوزه‌‌ها در طول زمان توانسته‌‌اند اولًا دین را حفظ و تبیین کنند که اگر زحمات حوزه‌‌های علمیه از آغاز تا امروز نمی‌‌بود، یقیناً از دین و حقایق دینی چیزی باقی نمی‌‌ماند؛ بقای دین مدیون تلاش علمی حوزه‌‌هاست ثانیاً توانسته‌‌اند روحیه‌‌ی دینی مردم را تقویت کنند. از این حوزه‌‌ها بوده است که علما و مبلّغانی برخاستند و در میان مردم تبلیغ دین کردند و روحیه‌‌ی دینی را در مردم تقویت نمودند و همچنین توانستند فکر جامعه را هدایت کنند. از هزار سال پیش تا امروز یعنی بعد از دوران حدیث و متن‌‌گرایی، و از اول دوران استدلال این حوزه‌‌های علمیه بودند که توانستند فکر دینی مردم را هدایت کنند و به آن‌‌ها روحیه‌‌ی دینی بدهند و دین را حفظ نمایند. در طول زمان، در مسائل سیاسی هم این حوزه‌‌ها تأثیر گذاشتند، و ما این را در تاریخ گذشته‌‌ی خودمان هم دیده‌‌ایم؛ مثل دوران علامه‌‌ی حلی (رضوان اللّه علیه) که مدرسه‌‌ی سیار داشت و طلاب را حتّی با خود در شهرها و بلاد گوناگون حرکت می‌‌داد؛ و قبل از آن، در زمان شیخ طوسی و شاگردان آن بزرگوار، که در آفاق دنیای اسلام پخش می‌‌شدند چه در طرف شرق، چه در طرف غرب؛ مثل شهرهای شام و طرابلس و مصر و دیگر مناطق و یا در زمان سیّد مرتضی و چه در زمانهای نزدیک به زمان ما، مثل دوران قبل از شیخ انصاری زمان مرحوم کاشف الغطاء که حوزه‌‌های علمیه آن وقت در وضع تحولات جاری زندگی مؤثر بودند؛ و بعد شاگردان شیخ انصاری مثل مرحوم میرزای شیرازی و بعد آخوند خراسانی و دیگرانی که نقش آن‌‌ها را در قضایای قبل از مشروطیت و در خود قضیه‌‌ی مشروطیت و بعد از آن تا زمان ما، همه می‌‌دانند (یعنی باید گفت همه هم نمی‌‌دانند. متأسفانه این جزو مباحث کم تحقیق شده و کم‌‌کار ماست؛ باید همه بدانند. این‌‌ها چیزهای دانسته شده و شناخته‌‌شده و ثبت و ضبطشده‌‌یی است)؛ و چه در زمان ما، که تحرک ملت و تحقق انقلاب اسلامی و حدوث جامعه‌‌ای با پایه‌‌های اسلامی، به وسیله‌‌ی حوزه‌‌های علمیه انجام گرفت. استاد حوزه‌‌ی علمیه بود که پیشاهنگ بود. طلاب و فضلای حوزه‌‌ی علمیه بودند که در سرتاسر کشور، سربازان آن فرمانده و آن رهبر بودند. کاری انجام گرفت که در طول تاریخ اسلام، از بعد از صدر اول تا امروز انجام نگرفته بود، و آن تحقق این نظام اسلامی بود. در دوران بعد از انقلاب تا امروز هم که حضور طلاب و حوزه‌‌های علمیه در مراحل مختلف انقلاب واضح است. پس، حوزه‌‌ی علمیه از جهات مختلف برای جامعه یک نقش حیاتی دارد و همان‌‌طور که عرض کردیم این باید مورد تدبر قرار بگیرد؛ یعنی کسانی روی این فکر کنند، تحقیق کنند، مواد لازم را جمع‌‌آوری کنند و در این زمینه فکر نو ارائه نمایند.1370/06/31
لینک ثابت
تاثیرگذاری تاریخی حوزه های علمیه در مسائل سیاسی

در طول زمان، در مسائل سیاسی هم این حوزه‌‌ها[ی علمیه] تأثیر گذاشتند، و ما این را در تاریخ گذشته‌‌ی خودمان هم دیده‌‌ایم؛ مثل دوران علامه‌‌ی حلی (رضوان اللّه علیه) که مدرسه‌‌ی سیار داشت و طلاب را حتّی با خود در شهرها و بلاد گوناگون حرکت می‌‌داد؛ و قبل از آن، در زمان شیخ طوسی و شاگردان آن بزرگوار، که در آفاق دنیای اسلام پخش می‌‌شدند چه در طرف شرق، چه در طرف غرب؛ مثل شهرهای شام و طرابلس و مصر و دیگر مناطق و یا در زمان سیّد مرتضی و چه در زمانهای نزدیک به زمان ما، مثل دوران قبل از شیخ انصاری ، زمان مرحوم کاشف الغطاء که حوزه‌‌های علمیه آن وقت در وضع تحولات جاری زندگی مؤثر بودند؛ و بعد شاگردان شیخ انصاری مثل مرحوم میرزای شیرازی و بعد آخوند خراسانی و دیگرانی که نقش آن‌‌ها را در قضایای قبل از مشروطیت و در خود قضیه‌‌ی مشروطیت و بعد از آن تا زمان ما، همه می‌‌دانند (یعنی باید گفت همه هم نمی‌‌دانند. متأسفانه این جزو مباحث کم تحقیق شده و کم‌‌کار ماست؛ باید همه بدانند. این‌‌ها چیزهای دانسته شده و شناخته‌‌شده و ثبت و ضبطشده‌‌یی است)؛ و چه در زمان ما، که تحرک ملت و تحقق انقلاب اسلامی و حدوث جامعه‌‌ای با پایه‌‌های اسلامی، به وسیله‌‌ی حوزه‌‌های علمیه انجام گرفت. استاد حوزه‌‌ی علمیه بود که پیشاهنگ بود. طلاب و فضلای حوزه‌‌ی علمیه بودند که در سرتاسر کشور، سربازان آن فرمانده و آن رهبر بودند. کاری انجام گرفت که در طول تاریخ اسلام، از بعد از صدر اول تا امروز انجام نگرفته بود، و آن تحقق این نظام اسلامی بود. در دوران بعد از انقلاب تا امروز هم که حضور طلاب و حوزه‌‌های علمیه در مراحل مختلف انقلاب واضح است.1370/06/31
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی