newspart/index2
حضرت امام حسین(علیه السلام) / عاشورا/کربلا/عبرت‌های عاشورا/حسنین/کوفیان/یزید / سیدالشهدا/ثارالله/اباعبدالله الحسین
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
ایستادگی در برابر تردیدافکنی خواص؛ کارِ بزرگ امام حسین(ع)

کاری که امام حسین (علیه السّلام) کردند، یک کار فوق‌العاده‌ای است. یعنی ابعاد آن از آنچه که ما امروز محاسبه میکنیم، خیلی بالاتر است. ما جوانبش را، ریزه‌کاری‌هایش را غالباً ندیده میگیریم. صبرش فقط این نبود که بر تشنگی صبر کند، بر کشته شدن یاران صبر کند؛ اینها صبرِ آسان است. صبرِ سخت‌تر این است که دیگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هی بگویند آقا نکنید، این کار غلط است، این کار خطرناک است. هی ایجاد تردید کنند. کی‌ها؟ افرادی مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبیر، عبدالله عباس؛ این شخصیتهای برجسته‌ی بزرگ آن روز دنیا، آقازاده‌های مهم اسلام، اینها هی بگویند نکن این کار را. هر که باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فکر میکند که من دیگر تکلیفی ندارم، اینها که دارند اینجوری میگویند، دنیا هم که دارد آنجوری حرکت میکند، بگوئیم و بگذریم. آن که در مقابل این اظهارات، در واقع وسوسه‌ها، تردیدافکنی‌ها، راه شرعی درست‌کردن‌ها بایستد و دلش نلرزد و قدم در این راه بگذارد، او همان کسی است که میتواند این تحول عظیم را به وجود بیاورد. و امام بزرگوار ما در این جهت تشبّه کردند و اقتفاء کردند به سید و سالار شهیدان.1390/04/13
لینک ثابت
محسوس بودن معنويّت و عزّت و عبوديّت در حرکت امام حسین(ع)

در رفتار امام حسین، از اوّلی كه از مدینه حركت كرد، تا مثل فردایی كه در كربلا به شهادت رسید، همان معنویّت و عزّت و سرافرازی و درعین‌حال عبودیّت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه‌ی مراحل هم این‌طور است. آن روز كه صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند كه ما شیعیان و مخلصان توایم و در كوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا كه سخنرانی كرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة فی جید الفتاة»، صحبت از مرگ كرد. نگفت چنان و چنین می‌كنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب كوفه نكرد. حركت مسلمانانه‌ی همراه با معرفت، همراه با عبودیّت و همراه با تواضع، آن وقتی است كه همه دستها را به طرفش دراز كرده‌اند و نسبت به او اظهار ارادت می‌كنند. آن روز هم كه در كربلا همراه یك جمعِ كمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمعیت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید كردند، عزیزانش را تهدید كردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت كردند، ذرّه‌ای اضطراب در این مرد خدا و این بنده‌ی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
آن راوی‌ای كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده و در كتابها دهن به دهن منتقل شده است، می‌گوید: «فو الله ما رأیت مكثورا».مكثور، یعنی كسی كه امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچه‌اش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همه‌ی امواج بلا به طرفش بیاید. راوی می‌گوید من هیچ‌كس را در چهارموجه‌ی بلا مثل حسین بن علی محكم‌دل‌تر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا». در میدانهای گوناگون جنگها، در میدانهای اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدم‌های گوناگونی برخورد می‌كند؛ كسانی كه دچار غمهای گوناگونند. راوی می‌گوید هرگز ندیدم كسی در چنین هنگامه‌ای با این همه مصیبت، مثل حسین بن علی، چهره‌ای شاد، مصمّم، حاكی از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهی است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید كه باید برای چنان حكومت و جامعه‌ای مبارزه كند؛ جامعه‌ای كه در آن پستی و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید برای چنان اجتماعی جهاد كنند كه به وجود بیاید و می‌آید و ممكن است.1379/01/26

لینک ثابت
در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده سوگلى پیامبر

سه دوره کوتاه را از دوره‌هاى زندگى حضرت ابى‌عبداللَّه‌الحسین علیه‌السّلام اجمالاً مطرح مى‌کنم. شما ببینید این شخصیتى که انسان در این سه دوره مى‌شناسد، آیا مى‌توان حدس زد که کارش به آن‌جا برسد که در روز عاشورا یک عده از امّت جدّش او را محاصره کنند و با این وضعیت فجیع، او و همه یاران و اصحاب و اهل بیتش را قتل‌عام کنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟
این سه دوره، یکى دوران حیات پیامبر اکرم است. دوم، دوران جوانى آن حضرت، یعنى دوران بیست‌وپنجساله تا حکومت امیرالمؤمنین است. سوم، دوران فترت بیست ساله بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا حادثه کربلاست.
در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده سوگلى پیامبر. پیامبر اکرم دخترى به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز مى‌دانند که پیامبر فرمود: «انّ اللَّه لیغضب لغضب فاطمة» ؛ اگر کسى فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضى لرضاها»؛ اگر کسى او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببینید، این دختر چقدر عظیم‌المنزله است که پیامبر اکرم در مقابل مردم و در ملأ عام، راجع به او این‌گونه حرف مى‌زند. این مسأله‌اى عادّى نیست.
پیامبر اکرم این دختر را در جامعه اسلامى به کسى داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنى على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام. او، جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه‌تر، از همه شجاعتر و در همه میدانها حاضر است. کسى است که اسلام به شمشیر او مى‌گردد؛ هر جایى که همه در مى‌مانند، این جوان جلو مى‌آید، گره‌ها را باز مى‌کند و بن‌بستها را مى‌شکند. این داماد محبوب عزیزى که محبوبیت او نه به خاطر خویشاوندى، بلکه به خاطر عظمت شخصیت اوست، همسر نودیده پیامبر است. کودکى از اینها متولّد شده است و او حسین‌بن‌على است.
البته همه این حرفها درباره امام حسن علیه‌السّلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه‌السّلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ کسى که رئیس دنیاى اسلام، حاکم جامعه اسلامى و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش مى‌گیرد و به مسجد مى‌برد. همه مى‌دانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ همه است. او روى منبر مشغول خطبه خواندن است که این کودک، پایش به مانعى مى‌گیرد و به زمین مى‌افتد. پیامبر از منبر پایین مى‌آید، او را در بغل مى‌گیرد و آرامش مى‌کند. ببینید؛ مسأله این است.
پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیّدى شباب اهل الجنّه»؛ اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر مى‌فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ یک جوان است؛ مى‌فهمد، درک مى‌کند، عمل مى‌کند، اقدام مى‌کند، ادب مى‌ورزد و شرافت در همه وجودش موج مى‌زند. اگر آن روز کسى مى‌گفت که این کودک به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچ‌گونه جرم و تخلّفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجّب کردند که یعنى چه؛ مگر مى‌شود؟!1377/02/18

لینک ثابت
نهی از منکر و مبارزه با تحريف توسط امام حسین(ع) در دوران حكومت اموي

امام حسین علیه السّلام فرزند پیغمبر كه بود، فرزند علی‌بن‌ابیطالب علیه السّلام و فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌علیها كه بود - همه اینها ارزشهایی است كه یك انسان را خیلی تعالی می‌بخشد - پرورش یافته آن خانه و آن دامن و آن تربیت و فضای معنوی و بهشت روحانی هم كه بود؛ اما به اینها قانع نشد. وقتی نبیّ‌اكرم از دنیا رفت، ایشان یك نوجوان هشت، نه ساله بود. وقتی امیرالمؤمنین به شهادت رسید، ایشان یك جوان سی و هفت، هشت ساله بود. در دوران امیرالمؤمنین هم كه دوران آزمایش و تلاش و كار بود، این مایه مستعد، زیر دست آن پدر، مرتّب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناك شده بود.
اگر همّت یك انسان مثل همّت ما باشد، خواهد گفت كه همین مقدار بس است؛ همین خوب است و با همین خدا را ملاقات كنیم. همّت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارك برادرش، كه ایشان مأموم آن بزرگوار و امام حسن علیه السّلام، امام بود، ایشان همان حركت عظیم را ادامه داد. باز همین طور پیشرفت و انجام وظایف در كنار برادر و اطاعت مطلق از امام زمان است. همه اینها درجه و تعالی است. لحظه‌لحظه‌هایش را حساب كنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفت. بعد از آن هم زندگی مبارك این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا كرده است - از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت امام حسین، حدود ده سال و اندكی است - شما ببینید امام حسین علیه السّلام، در این ده سال قبل از عاشورا چه می‌كرد.
آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتكاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یك طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحریف است. تحریف در آن روز، بزرگترین بلای معنوی برای اسلام بود كه مثل سیلابی از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه اسلامی سرازیر شده بود. دورانی بود كه به شهرهای اسلامی و كشورها وملتهای مسلمان آن روز سفارش می‌شد بزرگترین شخصیت اسلام را لعن كنند! اگر كسی متّهم می‌شد به این كه طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤمنین است، تحت تعقیب قرار می‌گرفت. «القتل بالظّنة و الأخذ بالتهمة».
در چنین دورانی این بزرگوار، مثل كوه ایستاد و مثل فولاد پرده‌های تحریف را برید. كلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به علما، چیزهایی است كه بعضی از آنها كه در تاریخ مانده است، نشان می‌دهد ایشان چه حركت عظیمی را در این زمینه داشته است.
رشته بعدی هم رشته نهی از منكر و امر به معروف در بالاترین شكل آن است كه در نامه به معاویه در كتابهای تاریخ نقل شده است - نقل شیعه هم نیست - اتّفاقاً این نامه را - تا آن جاكه در ذهنم هست - مورّخین سنّی نقل كرده‌اند؛ به گمانم شیعه نقل نكرده است؛ یعنی من برخورد نكرده‌ام؛ یا اگر هم نقل كرده‌اند، از آنها نقل كرده‌اند. آن نامه كذایی و نهی از منكر و امر به معروف ، تا هنگام حركت از مدینه است كه بعد از به سلطنت رسیدن یزید است كه این هم امر به معروف و نهی از منكر است. « اُرید اَن امر بالمعروف وانَهی عن المنكر».
ببینید؛ یك انسان، هم در تلاش نفسانی و شخصی - تهذیب نفس - آن حركت عظیم را می‌كند؛ هم در صحنه و عرصه‌ی فرهنگی، كه مبارزه با تحریف، اشاعه احكام الهی و تربیت شاگرد و انسانهای بزرگ است و هم در عرصه سیاسی كه امر به معروف و نهی از منكر است. بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، كه مربوط به عرصه سیاسی است. این انسان، در سه عرصه مشغول خود سازی و پیشرفت است.1375/09/24

لینک ثابت
خضوع شخصیتهای سرشناس و بانفوذ در مقابل عظمت امام حسین(ع)

به قضایاى قیام امام حسین علیه‌السّلام و حرکت وى از مدینه نگاه مى‌کردم. به این نکته برخوردم که یک شب قبل از آن شبى که آن حضرت از مدینه خارج شود، «عبداللَّه‌بن زبیر» بیرون آمده بود. هر دو، در واقع، یک وضعیّت داشتند؛ اما امام حسین علیه‌السّلام کجا، عبداللَّه‌بن زیبر کجا! سخن گفتن امام حسین علیه‌السّلام و مقابله و مخاطبه‌اش از چنان صلابتى برخوردار بود که «ولید» حاکم وقت مدینه، جرأت نمى‌کرد با وى به درشتى حرف بزند! «مروان» یک کلمه در انتقاد از آن حضرت بر زبان آورد - چون انتقادش نابجا بود - حضرت چنان تشرى به او زد که مجبور شد سرجایش بنشیند. آن وقت امثال همین مروان، خانه‌ى عبداللَّه‌بن زبیر را به محاصره درآوردند. عبداللَّه، برادرش را با این پیام نزد آنها فرستاد که «اگر اجازه بدهید، فعلاً به دارالخلافه نیایم.» به او اهانت کردند و گفتند: پدرت را در مى‌آوریم! اگر از خانه‌ات بیرون نیایى، به قتلت مى‌رسانیم و چه‌ها مى‌کنیم! چنان تهدیدى کردند که عبداللَّه‌بن زبیر به التماس افتاد و گفت: «پس اجازه بدهید فعلاً برادرم را بفرستم؛ خودم فردا به دارالخلافه مى‌آیم.» آن قدر اصرار و التماس کرد که یکى واسطه شد و گفت: «امشب را به او مهلت بدهید.»
عبداللَّه بن زبیر، با این‌که شخصیتى سرشناس و با نفوذ بود، این قدر وضعیتش با امام حسین علیه‌السّلام فرق داشت. کسى جرأت نمى‌کرد با آن حضرت به درشتى صحبت کند. از مدینه هم که بیرون آمد، چه در بین راه و چه در مکه، هر کس به او رسید و همصحبت شد، خطابش به آن حضرت «جعلت فداک» (قربانت گردم) و «پدر و مادرم قربانت گردند» و «عمّى و خالى فداک» (عمو و دایى‌ام قربانت گردند) بود. برخورد عمومى با امام حسین علیه‌السّلام این گونه بود. شخصیّت او در جامعه‌ى اسلامى، چنین ممتاز و برجسته بود. «عبداللَّه بن مطیع»، در مکه نزد امام حسین علیه‌السّلام آمد و عرض کرد: «یابن‌رسول‌اللَّه! ان قتلت لنسترقّن بعدک.» اگر تو قیام کنى و کشته شوى، بعد از تو، کسانى که داراى حکومتند، ما را به بردگى خواهند برد. امروز به احترام تو، از ترس تو و از هیبت توست که راهِ عادىِ خودشان را مى‌روند.
عظمت مقام امام حسین علیه‌السّلام در بین خواص چنین است که حتّى «ابن عبّاس» در مقابلش خضوع مى‌کند؛ «عبداللَّه بن جعفر» خضوع مى‌کند، عبداللَّه‌بن زبیر - با آن‌که از حضرت خوشش نمى‌آید - خضوع مى‌کند. بزرگان و همه‌ى خواصِ اهل حق، در برابر عظمت مقام او، خاضعند. خاضعان به او، خواص جبهه‌ى حقّند؛ که طرف حکومت نیستند؛ طرف بنى‌امیّه نیستند و طرف باطل نیستند. در بین آنها، حتّى شیعیان زیادى هستند که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام را قبول دارند و او را خلیفه‌ى اوّل مى‌دانند. اما همه‌ى اینها، وقتى که با شدّت عملِ دستگاه حاکم مواجه مى‌شوند و مى‌بینند بناست جانشان، سلامتى‌شان، راحتى‌شان، مقامشان و پولشان به خطر بیفتد، پس مى‌زنند! اینها که پس زدند، عوامِ مردم هم به آن طرف رو مى‌کنند.1375/03/20

لینک ثابت
عاشورا؛ حركت عظيم مجاهدت‌آميز در مبارزه با دشمن خارجی و بیرونی

ماجرای عاشورا عبارت است از یك حركت عظیم مجاهدت‌آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه‌ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ كه همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را كه پیغمبر برای نجات انسانها استخدام كرده بود، آنها برای حركت در عكس مسیر اسلام و نبی مكرم اسلام صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلم می‌خواستند، و هم در جبهه‌ی درونی، كه آن روز جامعه به‌طور عموم به سمت همان فساد درونی حركت كرده بود.
نكته‌ی دوم، به نظر من مهمتر است. دوران سختیهای اولیه‌ی كار طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنایمی به دست آمده بود. دایره‌ی كشور وسیع‌تر شده بود. دشمنان خارجی، اینجا و آنجا سركوب شده بودند. غنایم فراوانی در داخل كشور به جریان افتاده بود. عده‌ای پول‌دار شده بودند و عده‌ای در طبقه‌ی اشراف قرار گرفته بودند. یعنی بعد از آنكه اسلام، اشرافیت را قلع‌وقمع كرده بود، یك طبقه‌ی اشراف جدید در دنیای اسلام به وجود آمد. عناصری با نام اسلام، با سمتها و عناوین اسلامی پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر در كارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند، كه بعضی از این‌ها، اسمهایشان در تاریخ ثبت است. كسانی پیدا شدند كه برای مهریه‌ی دخترانشان، به جای آن مهرالسنه‌ی چهارصد و هشتاد درهمی كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین علیه‌السّلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح می‌كردند، یك میلیون دینار؛ یك میلیون مثقال طلای خالص قرار دادند! چه كسانی؟ پسران صحابیهای بزرگ، مثلًا مصعب بن زبیر و از این قبیل. وقتی می‌گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این. یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند كه بتدریج بیماری اخلاقی مسری خود دنیازدگی و شهوت‌زدگی را كه متأسفانه مهلك هم هست، همین‌طور به جامعه منتقل كنند. در چنین وضعیتی، مگر كسی دل و جرأت یا حوصله پیدا می‌كرد كه به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟! مگر چنین چیزی اتفاق می‌افتاد؟ چه كسی به فكر این بود كه با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزیدی مبارزه كند؟ در چنین زمینه‌ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد، كه هم با دشمن مبارزه كرد و هم با روحیه‌ی راحت‌طلبی فسادپذیر رو به تباهی میان مسلمانان عادی و معمولی. این مهم است. یعنی حسین بن علی علیه‌السّلام، كاری كرد كه وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می‌بینید بعد از شهادت امام حسین علیه‌السّلام، قیامهای اسلامی یكی پس از دیگری به وجود آمد. البته سركوب شد؛ اما مهم این نیست كه حركتی از طرف دشمن سركوب شود. البته تلخ است؛ اما تلخ‌تر از آن، این است كه یك جامعه به جایی برسد كه در مقابل دشمن، حال عكس‌العمل نشان دادن پیدا نكند. این، خطر بزرگ است. حسین بن علی علیه‌السّلام، كاری كرد كه در همه‌ی دورانهای حكومت طواغیت، كسانی پیدا شدند و بااینكه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده‌شان از دوران امام حسن مجتبی علیه‌السّلام، برای مبارزه‌ی با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سركوب شدند. از قضیه‌ی قیام مردم مدینه كه به «حره» معروف است، شروع كنید تا قضایای بعدی و قضایای توابین و مختار، تا دوران بنی امیه و بنی عباس، مرتب در داخل ملتها قیام به وجود آمد. این قیامها را چه كسی به وجود آورد؟ حسین بن علی علیه‌السّلام. اگر امام حسین علیه‌السّلام قیام نمی‌كرد، آیا روحیه‌ی تنبلی و گریز از مسئولیت تبدیل به روحیه‌ی ظلم‌ستیزی و مسئولیت‌پذیری می‌شد؟ چرا می‌گوییم روحیه مسئولیت‌پذیری مرده بود؟ به دلیل اینكه امام حسین علیه‌السّلام، از مدینه كه مركز بزرگ‌زادگان اسلام بود، به مكه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفای صدر اسلام، همه‌ی این‌ها در مدینه جمع بودند و هیچ‌كس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به امام حسین علیه‌السّلام كمك كند. پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه‌السّلام، خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیه‌السّلام، این روحیه زنده شد. این، آن درس بزرگی است كه در ماجرای عاشورا، در كنار درسهای دیگر باید بدانیم. عظمت این ماجرا این است.1371/11/06

لینک ثابت
عاشورا؛ صحنه عبرت

غیر از درس، عاشورا یک صحنه‌‌‌ی عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می‌‌‌کند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را می‌‌‌گویند «عبرت». شما اگر از جاده‌‌‌ای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‌‌‌اند، می‌‌‌ایستید و نگاه می‌‌‌کنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگی‌‌‌ای، به این وضعیت منتهی می‌‌‌شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت‌‌‌گیری است. این را قدری بررسی کنیم. اولین عبرتی که در قضیه‌‌‌ی عاشورا ما را به خود متوجه می‌‌‌کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه، جامعه‌‌‌ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌‌‌السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه‌‌‌ی اسلامی، چنین فداکاری‌‌‌ای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، یک‌‌‌وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک‌‌‌وقت در قلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه مرکز وحی نبوی وضعیتی دید که هرچه نگاه کرد چاره‌‌‌ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، و الّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه‌‌‌ی اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را می‌‌‌بست، به دست مسلمانها می‌‌‌داد و آن‌‌‌ها تا اقصی نقاط جزیزة العرب و تا مرزهای شام می‌‌‌رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می‌‌‌کردند؛ آن‌‌‌ها از مقابلشان می‌‌‌گریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمی‌‌‌گشتند؛ که در این خصوص می‌‌‌توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه‌‌‌ی اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می‌‌‌خواند و مردم را موعظه می‌‌‌کرد و آن‌‌‌ها را در جاده‌‌‌ی هدایت با سرعت پیش می‌‌‌برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آن‌‌‌قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آن‌‌‌ها حکومت می‌‌‌کرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، دید که چاره‌‌‌ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بی‌‌‌نظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌‌‌ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم. ما امروز یک جامعه‌‌‌ی اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه‌‌‌ی اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری که او حکومت می‌‌‌کرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه‌‌‌ی بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام در بازارهای آن راه می‌‌‌رفت؛ تازیانه بر دوش می‌‌‌انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر می‌‌‌کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایی نه‌‌‌چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را، با اسارت می‌‌‌گرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماری‌‌‌ای وجود دارد که می‌‌‌تواند جامعه‌‌‌ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین علیهماالسّلام بوده‌‌‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه محسوب می‌‌‌کرد، سر فخر به آسمان می‌‌‌سود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه‌‌‌ی ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم. به نظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوری‌‌‌تر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، آقازاده‌‌‌ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه‌‌‌ی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‌‌‌نشست، سر بریده‌‌‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدم‌‌‌هایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را به اسارت گرفتند!1371/04/22
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی