newspart/index2
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
استعدادهای ناشناخته حوزه

فرض کنید اگر پانزده هزار طلبه در قم وجود داشته باشد، بر اساس ضابطه‌ی قبلی، حدود هزار نفر از آنها را گزینش کنیم تا فقیه و مجتهد بزرگ تربیت شوند. البته این کار باید در زمان و وقت خودش انجام گیرد. مثلاً یک دوره‌ی بیست ساله را در نظر بگیریم که طبیعتاً هر سال، جمع جدیدی اضافه خواهند شد و جمع دیگری هم خارج خواهند گردید؛ ولی میانگین تقریباً همین بیست سال است. این افراد باید افراد مستعدی باشند که استعداد و شوق فقاهت داشته باشند و اهل انصراف از فقاهت نباشند. باید اینها را گزینش کرد و روی آنها کار ویژه‌ی فقاهتی انجام داد. از بین اینها، مدرّسین و مؤلّفینِ بزرگِ فقه و مراجع تقلید در خواهند آمد. هزار نفر فقیه، کم نیست که این حوزه بتواند در ظرف مدت بیست سال بیرون بدهد. این، خیلی زیاد است.1374/09/13
لینک ثابت
حرکت علمی ایران

اوج حوزه‌ی نجف و کربلا و حضور تلامذه‌ی مرحوم «وحید بهبهانی» و سپس «شیخ» و «صاحب جواهر» و تلامذه‌ی این بزرگواران تا دوره‌ی اخیر است. بعد مرکزیت عظمای حوزه‌ی فقاهت به وسیله‌ی مرحوم «آیةالله حایری» و بعد مرحوم «آیةالله بروجردی»، باز به قم منتقل می‌شود و تا امروز ادامه دارد. این حوزه، محصول این سیر تاریخی و نتیجه و مستحصل و زبده گزین همه‌ی این حرکت عظیم علمی است که با مهاجرت و تحقیق و علم، همراه بوده است و امروز در اختیار شماست.1374/09/13
لینک ثابت
شجاعت علمی

عدم تحوّل، یعنی عدم پرداختنِ فقه به خود مسأله‏ی فقاهت. فقاهت، یک شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است که ما اسمش را فقه می‏گذاریم. همان چیزی است که تا این درس را نخوانید، یاد نمی‏گیرید که چگونه باید از کتاب و سنّت استنباط کرد. فقاهت یعنی شیوه‏ی استنباط. خودِ این هم به پیشرفت احتیاج دارد. اینکه چیز کاملی نیست؛ بلکه متکامل است. نمی‏شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قلّه‏ی فقاهت رسیده‏ایم و این شیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه؛ از کجا معلوم است؟ «شیخ طوسی»- ملّای به آن عظمت- فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مسأله‏ی فقهی ببینید! امروز، کدام مجتهد حاضر است آن‏گونه بحث کند؟ آن فتاوا، ساده و سطحی است. مجتهدِ امروز، هرگز راضی نمی‏شود آن طور کار کند و استنباط نماید.

فقاهت، در دوره‏های متعدّدی تکامل پیدا کرده است. انسان، همین‏طور که به تاریخ فقاهت نگاه می‏کند، مقاطعی را می‏یابد. البته نظرات، مختلف است. من تصوّرم این است که زمانِ «شیخ»، یک مقطع است و زمان «علّامه»، مقطع دیگری است. «علّامه» می‏گوییم، «محقّق» نمی‏گوییم؛ در حالی که قاعدتاً این‏ها یکی هستند؛ برای اینکه بحث استدلالی در بساط «علّامه» زیادتر است و انسان بیشتر می‏تواند بفهمد که با مسئله چگونه برخورد می‏کرده است؛ ولی در مورد «محقّق» به این روشنی نمی‏شود فهمید.

بعد، یک دوره‏ی تقریباً دویست‏وپنجاه‏ساله می‏گذرد. زمان «محقّق کرکی» باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح انسان می‏فهمد که کیفیت استنباط «محقّق کرکی» با کیفیت استنباط «علّامه» فرق دارد. همان فقاهت است؛ ولی کامل شده است. بعد به مقطع بعدی می‏رسد که مقطع تلامذه‏ی «وحید بهبهانی» است که آن، شکوفایی فقاهت اصولی است. صاحبِ «ریاض» و صاحبِ «قوانین» و «شیخ جعفر» و «سید بحر العلوم» و ... در این مقطع هستند. بعد به زمان «شیخ انصاری» و صاحبِ «جواهر» می‏رسد که البته این مقطع و تحول در شیوه‏ی فقاهت، در کار «شیخ» نسبت به کار صاحب «جواهر»، بیشتر آشکار است. هرچند کار صاحب «جواهر» هم کار نو و جدیدی است؛ اما بعد از «شیخ انصاری»- به گمان قاصر این حقیر- اگر بخواهیم از مقطعی اسم بیاوریم و بگوییم‏ که تحوّلی در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطعِ مرحوم «آیت‏اللّه بروجردی» است که یک مقطع و باب جدیدی است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد.
چه دلیلی دارد که فضلا و بزرگان و محقّقان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ ای‏بسا خیلی از مسائل، مسائل دیگر را غرق خواهد کرد و خیلی از نتایج عوض خواهد شد و خیلی از روشها دگرگون می‏شود. روشها که عوض شد، جوابهای مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه، طور دیگری می‏شود. این از جمله کارهایی است که باید بشود.

محقّقِ امروز نباید به همان منطقه‏ای که مثلًا شیخ انصاری (علیه‏الرّحمه) کار کرده است؛ اکتفا کند و در همان منطقه‏ی عمیق، به طرف عمقِ بیشتر برود. این، کافی نیست. محقّق، باید آفاق جدید پیدا کند. این کار در گذشته هم شده است. مثلًا شیخ انصاری حکومت را در نسبت بین دو دلیل کشف و ابداع کرده است. بعد دیگران آمدند و تعمیق کردند و آن را گستراندند و مورد مداقّه قرار دادند.

آفاق و گستره‏های جدید در امر فقاهت لازم است. چه دلیلی دارد که بزرگان و فقها و محقّقان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضی از بزرگانِ این زمان و نزدیک به زمان ما، از لحاظ قوّت علمی و دقّت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند. منتها باید این اراده در حوزه راه بیفتد. باید این گستاخی و شجاعت پیدا شود و حوزه آن را بپذیرد. البته این طور نباشد که هرکس هر صدایی را بلند کرد، حوزه آن را قبول کند. درعین‏حال، نباید حرف جدید در حوزه و در چارچوبهای مورد قبول، مستنکر باشد.1374/09/13

لینک ثابت
سرنوشت امت اسلامی

حوزه‏ای که این، سابقه و ریشه و شجره و نسب علمی آن است، الآن در چه وضعی است؟ این، آن چیزی است که ما باید دائماً به آن بپردازیم. واقعاً اگر کسی به سرنوشت اسلام و مسلمین علاقه‏مند است، باید به این قضیه بپردازد. این، از آن قضایایی نیست که بشود آن را به دستِ اهمال سپرد و بگوییم حالا چه کار داریم. نه؛ این از آن مسائلی نیست که بشود گفت چه کار داریم! هم شما آقایانی که خودتان از بزرگان و اعاظم و فضلا و طلّاب اینجا هستید باید به این موضوع فکر کنید و هم هر طلبه‏ای که در هر گوشه‏ای از این دنیای بزرگ، خودش را وامدار اینجا می‏داند و دوش خود را زیر بار منّت این حوزه‏ی بزرگ می‏بیند و هم هر مسلمانی که از برکات این حوزه استفاده کرده است یا می‏خواهد بکند؛ باید به این موضوع فکر کند.1374/09/13
لینک ثابت
امر به معروف و نهی از منکر

بسیاری از مباحثِ حکومتی، مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا برای دستگاه باعظمتِ قضاوت ما، حل فقهی نشده و تکلیفش معلوم نگردیده است. البته کسی در گذشته تقصیر نداشته است؛ چون قضا و دیات و حدودی نبود؛ ولی ما امروز تقصیر داریم. مرحوم «محقّق اردبیلی» وقتی وارد بحث جهاد می‏شوند، می‏گویند این بحث مورد احتیاج ما نیست. آن بزرگوار بیشتر از ما واقفند و خودشان می‏دانند که چگونه باید جهاد کنند؛ اما درعین‏حال مورد نیاز و ابتلایشان نبود. با این همه لطف می‏کنند و مسأله‏ی جهاد را در چند ورق بیان می‏کنند. امروز، جهاد مورد ابتلای ماست. خودِ همین مسأله‏ی جهاد، در فقه ما روشن نیست. بسیاری از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، مسائل حکومتی و بسیاری از مباحث مربوط به زندگی مردم همین مسأله‏ی پیوندها و تشریحها مباحثی هستند که فقه باید وارد این میدانها شود. نمی‏شود با نظر سریعی به آن‏ها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد. نه؛ این‏ها هم مثل بقیه‏ی ابواب فقهی هستند.1374/09/13
لینک ثابت
شیخ مرتضی انصاری‏

امروز، این کتاب مکاسبی که شما می‌خوانید، درس خارج «شیخ» است. عالیترین تحقیقات «شیخ»، همینهاست.... می‌گویند کتاب «مکاسبِ» شیخ، کتاب خیلی خوبی است.البته که کتاب خوبی است؛ ….. باید لَجنه و هیأتی بنشینند و مباحثی که شما در «مکاسب» می‌خواهید یاد بگیرید، در کتابی که خیلی هم به مشکلیِ «مکاسب» نباشد و آن مطالب و استدلالها را هم داشته باشد؛ بنویسند و آن کتاب در حوزه‌ها خوانده شود. ........ فقاهت، در دوره‌های متعدّدی تکامل پیدا کرده است. انسان، همین‌طور که به تاریخ فقاهت نگاه می‌کند، مقاطعی را می‌یابد. البته نظرات، مختلف است. من تصوّرم این است که زمانِ «شیخ»، یک مقطع است و زمان «علاّمه»، مقطع دیگری است. «علّامه» می‌گوییم، «محقّق» نمی‌گوییم؛ در حالی که قاعدتاً اینها یکی هستند؛ برای این‌که بحث استدلالی در بساط «علاّمه» زیادتر است و انسان بیشتر می‌تواند بفهمد که با مسأله چگونه برخورد می‌کرده است؛ ولی در مورد «محقّق» به این روشنی نمی‌شود فهمید.
بعد، یک دوره‌ی تقریباً 250 ساله می‌گذرد. زمان «محقّق کرکی» باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح انسان می‌فهمد که کیفیت استنباط «محقّق کرکی» با کیفیت استنباط «علاّمه» فرق دارد. همان فقاهت است؛ ولی کامل شده است. بعد به مقطع بعدی می‌رسد که مقطع تلامذه‌ی «وحید بهبهانی» است که آن، شکوفایی فقاهت اصولی است. صاحبِ«ریاض» و صاحبِ «قوانین» و «شیخ جعفر» و «سید بحرالعلوم» و ... در این مقطع هستند. بعد به زمان «شیخ انصاری» و صاحبِ «جواهر» می‌رسد که البته این مقطع و تحول در شیوه‌ی فقاهت، در کار «شیخ» نسبت به کار صاحب «جواهر»، بیشتر آشکار است. هر چند کار صاحب «جواهر» هم کار نو و جدیدی است؛ اما بعد از «شیخ انصاری» - به گمان قاصر این حقیر - اگر بخواهیم از مقطعی اسم بیاوریم و بگوییم که تحّولی در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطعِ مرحوم «آیةاللَّه بروجردی» است که یک مقطع و باب جدیدی است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد.1374/09/13

لینک ثابت
آخوند خراسانی

کفایه‌ای که شما می‌خوانید، اوج افکار اصولی «محقّق خراسانی» است. اگر امروز طلبه‌ی کفایه خوان ما، کفایه را که می‌خواند آن را بفهمد، مثل اکابر شاگردان «آخوند» که آن روز آن حرفها را بلد شدند، فهمیده است.1374/09/13
لینک ثابت
سید مرتضی رازی

شما نگاه کنید در آن روز علمای ما چقدر محصول علمی و فقهی و کلامی برای مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّه‏ی کمی که در گذشته بودند، کارهای بزرگی انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصی نقاط دنیای اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگی می‏کردند و سؤال فقهی یا کلامی داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایی می‏کرد. یعنی «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود. یا در زمان «شیخ طوسی»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت می‏گفت: «أن لا مصنّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسی» خودش به تنهایی وارد میدان می‏شد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص می‏کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالی دیگر می‏نوشت. یعنی بدون معطّلی، رجال «کشّی» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت!
هنوز پاسخ در خانه‏ی اشکال‏کننده بود که می‏گفت فقه ندارید؛ ناگهان یک کتاب عظیم پرفرع پرتحقیق- به حسب سطح تحقیق آن روز- مبسوط از آب در می‏آمد. اگر «محمد بن زکریای رازی»، چهار کلمه‏ی الحادی بر زبانش جاری می‏شد، فوراً «سید مرتضای رازی» در ردّ او کتاب می‏نوشت و نمی‏گذاشت حرف او بی‏جواب بماند. اگر فلان نویسنده‏ی معاند اهل بیت، کتابی می‏نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره می‏کرد، بلافاصله «عبد الجلیل رازی قزوینی» حقّش را کف دستش می‏گذاشت و کتاب «النقض» را می‏نوشت. بنابراین، هرکسی که در زمینه‏های فقهی و کلامی- بخصوص- چیزی به شیعه می‏گفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمی به او جواب می‏داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمی‏برد.1374/09/13

لینک ثابت
عبدالجلیل قزوینی رازی

شما نگاه کنید در آن روز علمای ما چقدر محصول علمی و فقهی و کلامی برای مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّه‏ی کمی که در گذشته بودند، کارهای بزرگی انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصی نقاط دنیای اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگی می‏کردند و سؤال فقهی یا کلامی داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایی می‏کرد. یعنی «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود. یا در زمان «شیخ طوسی»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت می‏گفت: «أن لا مصنّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسی» خودش به تنهایی وارد میدان می‏شد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص می‏کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالی دیگر می‏نوشت. یعنی بدون معطّلی، رجال «کشّی» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت!
هنوز پاسخ در خانه‏ی اشکال‏کننده بود که می‏گفت فقه ندارید؛ ناگهان یک کتاب عظیم پرفرع پرتحقیق- به حسب سطح تحقیق آن روز- مبسوط از آب در می‏آمد. اگر «محمد بن زکریای رازی»، چهار کلمه‏ی الحادی بر زبانش جاری می‏شد، فوراً «سید مرتضای رازی» در ردّ او کتاب می‏نوشت و نمی‏گذاشت حرف او بی‏جواب بماند. اگر فلان نویسنده‏ی معاند اهل بیت، کتابی می‏نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره می‏کرد، بلافاصله «عبد الجلیل رازی قزوینی» حقّش را کف دستش می‏گذاشت و کتاب «النقض» را می‏نوشت. بنابراین، هرکسی که در زمینه‏های فقهی و کلامی- بخصوص- چیزی به شیعه می‏گفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمی به او جواب می‏داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمی‏برد.1374/09/13

لینک ثابت
عبدالجلیل قزوینی رازی

چقدر در زمینه‏ی فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفه‏ی دین و مباحث دین‏شناسی و سایر زمینه‏ها، مطلب نوشته‏اند و چقدر کار کرده‏اند! ممکن است همه‏ی این‏ها هم غلط باشد؛ اما بالاخره یک متاع فکر و موج فکری است که بخشی از فضای ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور می‏خواهید با این‏ها مقابله کنید؟ کجاست آن «عبد الجلیل رازی قزوینی» که «النقضِ» مناسب این زمان را هم بنویسد و نه یک کتاب، بلکه ده‏هزار کتاب در این زمینه‏ها نوشته شود.1374/09/13
لینک ثابت
شیخ طوسی

در زمان «شیخ طوسی»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت می‏گفت: «أن لا مصنّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسی» خودش به تنهایی وارد میدان می‏شد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص می‏کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالی دیگر می‏نوشت. یعنی بدون معطّلی، رجال «کشّی» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت!1374/09/13
لینک ثابت
شیخ طوسی

«شیخ طوسی» - ملّای به آن عظمت - فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مسأله‌ی فقهی ببینید! امروز، کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث کند؟ آن فتاوا، ساده و سطحی است. مجتهدِ امروز، هرگز راضی نمی‌شود آن طور کار کند و استنباط نماید.1374/09/13
لینک ثابت
شیخ مفید

حوزه دو اشکال اساسی دارد که یکی از آن‏ها حتماً در گذشته نبوده و متعلّق به امروز است و دیگری هم به احتمال زیاد، این‏گونه است. امّا اشکالی که حوزه‏ی ما، دیروز آن را نداشت و امروز دارد، این است که حوزه‏ی دیروز از دنیای زمان خود عقبتر نبود؛ بلکه جلوتر هم بود.
شما نگاه کنید در آن روز علمای ما چقدر محصول علمی و فقهی و کلامی برای مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّه‏ی کمی که در گذشته بودند، کارهای بزرگی انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصی نقاط دنیای اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگی می‏کردند و سؤال فقهی یا کلامی داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایی می‏کرد. یعنی «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود. یا در زمان «شیخ طوسی»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت می‏گفت: «أن لا مصنّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسی» خودش به تنهایی وارد میدان می‏شد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص می‏کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالی دیگر می‏نوشت. یعنی بدون معطّلی، رجال «کشّی» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت!
هنوز پاسخ در خانه‏ی اشکال‏کننده بود که می‏گفت فقه ندارید؛ ناگهان یک کتاب عظیم پرفرع پرتحقیق- به حسب سطح تحقیق آن روز- مبسوط از آب در می‏آمد. اگر «محمد بن زکریای رازی»، چهار کلمه‏ی الحادی بر زبانش جاری می‏شد، فوراً «سید مرتضای رازی» در ردّ او کتاب می‏نوشت و نمی‏گذاشت حرف او بی‏جواب بماند. اگر فلان نویسنده‏ی معاند اهل بیت، کتابی می‏نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره می‏کرد، بلافاصله «عبد الجلیل رازی قزوینی» حقّش را کف دستش می‏گذاشت و کتاب «النقض» را می‏نوشت. بنابراین، هرکسی که در زمینه‏های فقهی و کلامی- بخصوص- چیزی به شیعه می‏گفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمی به او جواب می‏داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمی‏برد.
تا اواخر هم وضعیت این‏گونه بوده است. در هند یک نفر پیدا شد و کتاب «تحفه‏ی اثناعشریه» را که بر ضدّ و ذمّ شیعه و در قدح اهل بیت است، نوشت. «سید حامد حسین»، کتاب «عبقاتِ» به آن عظمت را در جوابش نگاشت و آن‏طور که به نظرم می‏رسد، شاید حدود ده ردّ بر کتاب «تحفه‏ی اثناعشریه» نوشته شده است.
من فهرستی را نگاه می‏کردم که متعلّق به کتب علمای هندیِ شیعه بود که البته بزرگان و اعلام درجه‏ی یک هم در میان آنان بودند. به نظرم ده ردّ و شاید هم بیشتر علیه این کتاب نوشتند. بنابراین، حوزه‏های علمیه از زمان خودشان عقب نبودند. یک نفر پیدا می‏شد حرفی را در یک کتاب خطّی می‏زد و یک نسخه می‏نوشت و دیگری پخش می‏کرد و دیگری می‏خواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطّلع می‏شدند؛ عالم شیعه هم برمی‏داشت همین کار را عیناً جواب می‏داد و گاهی تندتر و سریع‏تر و بهتر از او اقدام می‏کرد و عقب نمی‏ماند.
تا زمان «شهید اوّل» کتب فقهی ما غالباً متضمّن آرای فقهای اهل سنّت- مثل کتب «علّامه» و «فخر المحقّقین»- هم بوده است؛ ولی بعد از آن زمان، کتب شیعه غالباً دیگر آرای اهل سنّت را ذکر نمی‏کنند. وقتی شما نگاه می‏کنید، می‏بینید که در آن کتابها، رأی فقهای اهل سنّت، با ادلّه‏ی متعدّد جواب گفته شده است. فقط کتاب «خلاف» را نگاه نکنید که «شیخ طوسی» در آنجا فقط به اجماع تمسّک کرده است. غالباً استدلالهای محکمِ کتب «علّامه» و دیگران و نیز کتاب خودِ «شیخ»، مبسوط است.
اما امروز، این‏گونه نیست. امروز، حوزه‏ی علمیه از زمان خودش خیلی عقب است. حساب یک‏ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب، در وادی ای همراه یکدیگر بروند و یکی اسبش از دیگری تندروتر باشد و آنکه اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آنکه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمی‏رسد. الآن وضعیت این‏گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فراگرفته است. ما وقتی به خودمان برگردیم، خیلی فاصله داریم.
حتّی در «اخلاق» هم این‏گونه است. یکی از اعلام حوزه (عَظم الله بقاءه)- که الآن در اینجا تشریف دارند- چند سال قبل از این، سفری به انگلستان کرده بودند و در آنجا کتابخانه‏ای را دیده بودند. به من فرمودند: «یک طبقه از این کتابخانه، کتب اخلاقی بود که فرنگی‏ها در چند سالِ اخیر نوشته‏اند»! در آن چند سال، حوزه‏ی علمیه‏ی قم، چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟ یک هزارم آن؟ یک ده‏هزارم آن؟ گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار است! این تازه اخلاق است که می‏دانید غرب با اخلاق، چندان سر آشتی ندارد. البته کتب اخلاقی آن‏ها بیشتر، فلسفه‏ی اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیر معنوی و اخلاق مادّی است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزه‏هایمان، چه کتابی نوشتیم؟ البته بعدها در چند سال اخیر، چند کتاب اخلاق نوشته شده است؛ چیزی که بشود به عنوان یک کتاب علمی ارائه کرد.
عین همین قضیه در «حقوق» هم مشاهده می‏شود. شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنی، حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقی، تحقیقات گوناگون شده است. این کار، هم در غرب و هم در دنیای اسلامِ غیر شیعه شده است. ما در این زمینه‏ها انصافاً باید بگویم خیلی عقبیم. حال، این رشته‏ی تخصّصی ماست و بیشترِ تخصّصِ حوزه‏ها تقریباً فقه است.
چقدر در زمینه‏ی فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفه‏ی دین و مباحث دین‏شناسی و سایر زمینه‏ها، مطلب نوشته‏اند و چقدر کار کرده‏اند! ممکن است همه‏ی این‏ها هم غلط باشد؛ اما بالاخره یک متاع فکر و موج فکری است که بخشی از فضای ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور می‏خواهید با این‏ها مقابله کنید؟ کجاست آن «عبد الجلیل رازی قزوینی» که «النقضِ» مناسب این زمان را هم بنویسد و نه یک کتاب، بلکه ده‏هزار کتاب در این زمینه‏ها نوشته شود. امروز دنیا، دنیای امواج است. با امواج و رایانه، همه‏ی مفاهیم از این طرف به آن طرفِ دنیا منتقل می‏شود. الآن دورترین کتابخانه‏های دنیا می‏توانند در ظرف مدّت پنج دقیقه، مطالب کتابی را که در کتابخانه‏ی کنگره‏ی امریکاست، روی صفحه‏ی کاغذ خود چاپ کنند! این‏گونه، مطالب منتقل می‏شود. ما از این دنیا عقبیم؛ دیگر چرا این را منکر شویم!؟ این یک عیب قطعی است که حوزه‏ی امروز ما، آن را دارد.1374/09/13

لینک ثابت
شهید اول

تا زمان «شهید اوّل» کتب فقهی ما غالباً متضمّن آرای فقهای اهل سنّت- مثل کتب «علّامه» و «فخر المحقّقین»- هم بوده است؛ ولی بعد از آن زمان، کتب شیعه غالباً دیگر آرای اهل سنّت را ذکر نمی‏کنند. وقتی شما نگاه می‏کنید، می‏بینید که در آن کتابها، رأی فقهای اهل سنّت، با ادلّه‏ی متعدّد جواب گفته شده است. فقط کتاب «خلاف» را نگاه نکنید که «شیخ طوسی» در آنجا فقط به اجماع تمسّک کرده است. غالباً استدلالهای محکمِ کتب «علّامه» و دیگران و نیز کتاب خودِ «شیخ»، مبسوط است.
اما امروز، این‏گونه نیست. امروز، حوزه‏ی علمیه از زمان خودش خیلی عقب است. حساب یک‏ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب، در وادی ای همراه یکدیگر بروند و یکی اسبش از دیگری تندروتر باشد و آنکه اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آنکه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمی‏رسد. الآن وضعیت این‏گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فراگرفته است. ما وقتی به خودمان برگردیم، خیلی فاصله داریم.1374/09/13

لینک ثابت
میرحامدحسین‌هندی

شما نگاه کنید در آن روز علمای ما چقدر محصول علمی و فقهی و کلامی برای مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّه‏ی کمی که در گذشته بودند، کارهای بزرگی انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصی نقاط دنیای اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگی می‏کردند و سؤال فقهی یا کلامی داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایی می‏کرد. یعنی «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود. یا در زمان «شیخ طوسی»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت می‏گفت: «أن لا مصنّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسی» خودش به تنهایی وارد میدان می‏شد و بزرگترین کتاب رجالی را تلخیص می‏کرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالی دیگر می‏نوشت. یعنی بدون معطّلی، رجال «کشّی» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت!
هنوز پاسخ در خانه‏ی اشکال‏کننده بود که می‏گفت فقه ندارید؛ ناگهان یک کتاب عظیم پرفرع پرتحقیق- به حسب سطح تحقیق آن روز- مبسوط از آب در می‏آمد. اگر «محمد بن زکریای رازی»، چهار کلمه‏ی الحادی بر زبانش جاری می‏شد، فوراً «سید مرتضای رازی» در ردّ او کتاب می‏نوشت و نمی‏گذاشت حرف او بی‏جواب بماند. اگر فلان نویسنده‏ی معاند اهل بیت، کتابی می‏نوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره می‏کرد، بلافاصله «عبد الجلیل رازی قزوینی» حقّش را کف دستش می‏گذاشت و کتاب «النقض» را می‏نوشت. بنابراین، هرکسی که در زمینه‏های فقهی و کلامی- بخصوص- چیزی به شیعه می‏گفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمی به او جواب می‏داد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمی‏برد.
تا اواخر هم وضعیت این‏گونه بوده است. در هند یک نفر پیدا شد و کتاب «تحفه‏ی اثناعشریه» را که بر ضدّ و ذمّ شیعه و در قدح اهل بیت است، نوشت. «سید حامد حسین»، کتاب «عبقاتِ» به آن عظمت را در جوابش نگاشت و آن‏طور که به نظرم می‏رسد، شاید حدود ده ردّ بر کتاب «تحفه‏ی اثناعشریه» نوشته شده است.1374/09/13

لینک ثابت
شهید سید محمدباقر صدر

یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک‌بار حاجتش به بحثی، یا به مبنای معانی حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانی دیگر بیفتد. چه لزومی دارد ما این همه در مباحثِ غیر لازمِ اصولِ، معطّل شویم؟ در این زمینه، مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) کار خوبی کرده‌اند. آن کاری که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادی که در زمینه‌ی درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است.1374/09/13
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی