اگر بخواهیم در زمینهی گسترش و توسعهی واقعیِ فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم به اینکه از مواهب خدادادی و در درجهی اوّل آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعهی ما یک شعار مظلوم است. تا گفته میشود آزاداندیشی، عدّهای فوری خیال میکنند که بناست همهی بنیانهای اصیل در هم شکسته شود، و آنها چون به آن بنیانها دلبستهاند، میترسند. عدّهای دیگر هم تلقّی میکنند که با آزاداندیشی باید این بنیانها شکسته شود. هر دو گروه به آزاداندیشی - که شرطِ لازم برای رشد فرهنگ و علم است - ظلم میکنند. ما به آزاداندیشی احتیاج داریم. متأسّفانه گذشتهی فرهنگ کشور ما فضا را برای این آزاداندیشی بسیار تنگ کرده بود. همین مطلبی که راجع به ترجمه فرمودند، درست است. منظور از ترجمه فقط ترجمهی کتاب نیست، بلکه ترجمهی فرهنگ، ترجمهی فکر، ترجمهی نظریات بیگانه، آنها را به شکل وحی مُنزل تلقّی کردن و در یک جایگاه غیرقابل خدشه قرار دادن، بلایی بوده که در جامعهی ما وجود داشته است. همان ترجمهها را تکرار کردهایم؛ هر چه را که دیگران گفتهاند، تکرار کردهایم و دچار جمود شدهایم. اگر بخواهیم رشد کنیم، بایستی بتوانیم در فضای لایتناهیِ فکر بال و پر بزنیم؛ باید حرکت کنیم. اگر بخواهیم در اقتصاد، فرهنگ، علوم انسانی، فلسفه و در همهی زمینههای علمی و فرهنگی در چارچوب آن نظری که فردی در جایی گفته و یک عدّه طرفدار هم پیدا کرده و حالا مترجمی آن را ترجمه کرده یا خود ما آن را یاد گرفتهایم؛ یعنی در چارچوب آن فکر بهعنوان یک شیءِ مقدّس غیرقابل دست زدن، حرکت کنیم، این آزاداندیشی نیست، بلکه دنبالهی «کاغذباد» شدن است. ما در مشهد به این بادبادکها، کاغذباد میگوییم. خیال میکند در هوا پرواز میکند، اما دنبالهی کاغذباد است، نخ آن هم دست یکی دیگر است. این کار آزاداندیشی نیست. محیط آزاداندیشی، محیط خاصّی است که باید آن را ایجاد کرد؛ آن هم کار شماهاست. البته به نظر من، گفتگوی آزاد باید از حوزه و دانشگاه شروع شود.
ببینید؛ جمهوری اسلامی آزادی را به معنای حقیقی کلمه وارد جامعهی ما کرد؛ اما استفاده از آزادی ادبی دارد. ما ادب استفاده از آزادی را هم باید یاد بگیریم و یاد بدهیم. این هم وظیفهی جمهوری اسلامی است. عدّهای به نام آزاداندیشی مرزهای فضیلت و حقیقت را لگدکوب کردهاند و به نام آزاداندیشی و نوآوری، همهی اصول مقدّس حقیقی را نادیده گرفته یا تحقیر و یا مسخره کردهاند. یک عدّه هم بهصورت عکسالعملی یا بهخاطر مسائل دیگری که در ذهنشان بود، به پایههایی چسبیدند که باید بر روی آن پایهها نوآوری میشد. نبایستی به آنچه که گفته شده، اکتفا کرد و متحجّر شد؛ یعنی تحجّر در مقابل مرز شکنی و افراط در مقابل تفریط. همچنان که بعضی در محیط سیاسی، فاصلهی بین هرج و مرج و دیکتاتوری را اصلاً قبول ندارند و معتقدند که در جامعه یا باید هرج و مرج باشد یا دیکتاتوری! کأنه از این دو خارج نیست. در عرصهی فرهنگی هم همینطور: یا باید هرج و مرج و کفرگویی و اهانت به همهی مقدّسات و ارزشهای مسلّم و مستدل شود و یا باید ذهنها بسته شود و تاکسی حرف تازهای زد، فوراً همه او را هو کنند و علیه او جنجال نمایند! کأنه هیچ حدّ وسطی بین این دو وجود ندارد. ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بین الامرین» و تعادل را پیدا کنیم. البته این هم از راه گفتگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال، عملی است. این کار هم باید در حوزه و در زمینهی مسائل حوزه، در زمینهی فقه، فلسفه، کلام و دیگر علوم رایج حوزه انجام گیرد و هم در دانشگاه.
صاحبان فکر باید بتوانند اندیشهی خود را در محیط تخصّصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی مطرح کنند و آن نقّادی شود؛ یک وقت بهطور کامل رد خواهد شد، یک وقت بهطور کامل قبول خواهد شد، یک وقت هم در نقادی اصلاح خواهد شد و شکل صحیح خود را بهدست خواهد آورد. این اتّفاق باید بیفتد. ما الان این را نداریم. البته من به شما بگویم که محیط حوزه از این جهت بهتر از محیط دانشگاه است. علّت این است که در حوزه، نقادی یکی از محورهای اصلی است. همهی این بزرگان حوزه که شما ملاحظه میکنید - چه آنهایی که امروز هستند و چه بزرگترهایی که در نسلهای گذشتهی ما بودند - اصلاً در همین محیط نقّادی بزرگ شدهاند. هیچ متکلّمی و هیچ فیلسوف یا فقیهی از اینکه یک نظر مسلّم فقهی یا اصولی یا کلامیِ قبل از خود را بهکلّی ابطال کند، ابایی ندارد و از اینکه کسی به او بگوید چرا ابطال کردی هم باکی ندارد؛ چون چنین چیزی اصلاً در حوزه گفته نمیشود. این سنّت حوزه است که نظرات گذشتگان را مطرح کنند. شما ملاحظه کنید؛ امام رضواناللَّهعلیه، آن وقت که در قم تشریف داشتند در درس اصول، نظرات مُد روز را که نظرات مرحوم آیةاللَّه نائینی بود، ذکر میکردند، بعد فیه اوّلاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً و خامساً، اساس حرف را اصلاً به هم میریختند. هیچکس نمیگفت چرا. خوب؛ اگر کسی طرفدار آن نظریه بود، میرفت در درس خود یا در حاشیهای که به تقریرات استاد میزد، مینوشت که من این حرف استاد را قبول ندارم. تقریرات امام در بعضی از بخشها، چاپ شده است. شما نگاه کنید، در موارد بسیاری، امام مبانی بزرگان قبل از خود را خُرد کرده و مبنای جدیدی به جای آنها گذاشتهاند. آن وقت محشّی که شاگرد امام و تقریرنویس است، در موارد متعدّدی حاشیه زده و به امام اشکال کرده که این فرمایش ایشان درست نیست و همان حرفِ مثلاً صاحب مبنای قبلی درست است. نه صاحبِ مبنای قبلی در نظر کسی کوچک میشود، نه کسی به امام اعتراض میکند و نه کسی به محشّی که شاگرد امام است، اعتراض میکند. این طبیعت حوزه است.
البته این کارها باید سازماندهی شود. ما باید این تجربیات ناشی از مباحثه و گفتگوی سالم و محترمانه و شجاعانه را بهصورت تجربههای انباشتهای درآوریم تا بتوانیم از آنها استفاده کنیم و علم را بارور نماییم. عین همین قضیه در دانشگاه وجود دارد. بارها گفتهام، این نهضت نرمافزاری که من این همه در دیدارهای دانشگاهی بر روی آن تأکید کردم، به همین معناست. ما باید علم و فرهنگ را تولید نماییم و باید کار اساسی کنیم. حکومت باید بهصورت آشکار از برخورد افکار بهصورت سالم حمایت کند.
یکی از وظایف نظام جمهوری اسلامی، حمایت صریح از برخورد افکار به شکل سالم است. اینکار، ظرف و مجرا لازم دارد و این مجرا بایستی به وسیلهی خودِ دوستان دانشگاهی و حوزوی در بخشهای مختلف تنظیم شود. آنها باید این مجرا را درست کنند و امکان بدهند.
امروز متأسّفانه فضا طوری است - چون این کارها را نکردهایم - که اگر کسی بیاید نه لزوماً یک نظریهی نو، بلکه یک بدعت، یک سنّتشکنی یا یک لگدکوبی به یک مرز را سرِ چوب کرده و بلند کند و هیاهو راه بیندازد، میتواند عدّهای را بهصورت عوامفریبانه دور خود جمع کند. مخالف او هم با همان روش با او برخورد میکند و بنا میکند به محکوم کردن او از یک موضع طرد و لعن. شاید اصلِ محکوم کردن درست باشد؛ اما خیلی از اوقات شیوهاش درست نیست. گاهی هم میبینیم که کارهای خوبی در این زمینه انجام میشود. البته هر دو کار، غلط است؛ چون اگر آن نظریه یک نظریهی نو است، اوّل باید در یک مجمع تخصّصی مطرح شود، هیأت منصفهی مورد قبولی علمی بودن آن را تأیید کند که بر پایههای علمی استوار است و مثلاً حرّافی و لفّاظی و عوامفریبی و جنجالسازی نیست. اوّل باید این را مشخّص کنند. بعد از آنکه معلوم شد ارزش علمی دارد، مورد نقّادی قرار گیرد و حقّ و ناحق بودن، اشکال کردن بر موارد آن و تثبیت یا رد کردن پایههایش آغاز شود. این معنا در دانشگاهها در همهی زمینههای علمی حتّی علوم محض، علوم پایه، علوم طبیعی و علوم انسانی جاری است و در زمینههای فرهنگی و اعتقادی و معارف و علوم حوزوی هم جاری است. این کارها باید بشود. حوزه و دانشگاه این کارها را باید بکنند. شما جمعی هستید که میتوانید در این مجموعهی کار، نقش ایفا کنید و حقیقتاً ما به آن احتیاج داریم.1381/11/08
لینک ثابت