newspart/index2
تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
تاثیرگذاری انقلاب اسلامی در ابعاد جهانی

در ابعاد جهانى - حتّى در دنیاى غیر اسلام - هم انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسیج انسانها را در دنیا مطرح کرد. مذهب - که یک پدیده منزوى و تشریفاتىِ محض بود - ناگهان آن‌چنان یک ملت را بسیج کرد که توانست یک نظام متّکى به حمایتهاى بین‌المللى را به‌کلّى به خاک سیاه بنشاند و اجازه ندهد بر روى ویرانه‌هاى آن، خلأ به وجود آید؛ بلکه نظامى با حرفهاى نو بر سر پا کند. قائلین همه حرفهایى که براى بشریّت ایده‌آل بود - مسأله عدالت، انسانیّت و تکریم انسان، برابرى انسانها، برابرى نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوییهاى بین‌المللى - و کسانى که در دلهایشان حرفهایى بود، ولى جرأت نمى‌کردند آنها را ابراز کنند و یا میدانى براى ابراز نمى‌یافتند، دیدند نظام سیاسىِ مستقرّىِ در یک گوشه از دنیا به وجود آمده، این حرفها را روى پلاکارد نوشته و در مقابل چشم جهانیان بلند کرده است. این براى آنها، بسیار فوق‌العاده بود.
در زمان جنگ ویتنام که علیه امریکا تبلیغات زیاد بود، اما کسى گوشش بدهکار نبود و اعتنا نمى‌کرد، ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف فرانسوى و برتراندراسل فیلسوف و نویسنده انگلیسى و چند نفر دیگر دور هم جمع شدند و گفتند بیاییم علیه امریکا دادگاهى تشکیل دهیم و جنایات این رژیم در ویتنام را در این دادگاه محاکمه کنیم. آن‌طور که به ذهنم مى‌آید، برتراندراسل به عنوان دادستان، ژان پل سارتر به عنوان رئیس دادگاه، و چند نفر دیگر هم از متفکران سیاسى دنیاى غرب بودند. آنها در دنیا هیچ نقطه‌اى را پیدا نکردند که این دادگاه را در آن‌جا تشکیل دهند! کشورهاى غربى - از جمله فرانسه و انگلیس - کشورهاى خودِ اینها بود و شریک جرم امریکا بودند؛ بنابراین معنا نداشت چنین دادگاهى در این کشورها تشکیل شود. در کشورهاى کمونیستى هم اگر این دادگاه تشکیل مى‌شد، صبغه کمونیستى پیدا مى‌کرد و چون اینها ضدّ مارکسیسم بودند، نمى‌خواستند در این کشورها برگزار شود. بنابراین هیچ نقطه آزادى در دنیا وجود نداشت که اینها دادگاه را در آن‌جا تشکیل دهند. راه حلّى که به نظرشان رسید، این بود که رفتند یک کشتى اجاره کردند و در آبهاى آزاد اقیانوسها این دادگاه نمایشى را تشکیل دادند! بنابراین وقتى عدّه‌اى متفکّر مى‌خواستند به جنایات آشکار امریکا در ویتنام اعتراض کنند، یا باید به اعتراضات خیابانى متوسّل مى‌شدند - مثل همین کارهایى که امروز در دنیا علیه جهانى‌گرى مى‌شود. هرجا کنفرانس جهانى‌سازى (گلوبالیسم تحت رهبرى امریکا) تشکیل مى‌شود، تظاهرات خیابانى شکل مى‌گیرد و عدّه‌اى شعار مى‌دهند و چهار نفر پلیس هم با باتوم مى‌آیند؛ ولى این تظاهرات چندان اهمیتى ندارد و تأثیرگذار نیست؛ صرف یک ابراز اعتراض است - یا اگر مى‌خواستند کارى بکنند که بتواند در افکار عمومى دنیا اثر بگذارد، هیچ نقطه‌اى در دنیا وجود نداشت که آنها بتوانند به آن متّکى باشند؛ لذا یک کشتى انتخاب کردند و وسط آبها رفتند و بدون اتّصال به هیچ مردمى و بدون داشتن امتداد ملّى‌اى، این کار را کردند. در چنین دنیایى؛ در قحط یک فضا و محیط مناسب براى زدن یک حرف حساب، ناگهان بر روى خاک، روى همین زمین، آن هم نه در یک زمین اجاره‌اى یا میدان فوتبال؛ بلکه در یک کشور، آن هم نه در یک نقطه دورافتاده دنیا؛ بلکه در خاورمیانه و حسّاسترین منطقه جغرافیاى سیاسى دنیا، یک ملت چند ده میلیونى، با یک انگیزه تمام نشدنى، ناگهان وسط میدان آمد و نه فقط به امریکا و پشتیبانان او اعتراض کرد و به همه انگیزه‌هاى استکبارى امریکا «نه» گفت که حتّى به شوروى هم که قطب مقابل امریکا بود، اعتراض مى‌کرد!
من در زمان ریاست جمهورى، در کنفرانس غیر متعهّدها در زیمباوه شرکت کردم. کنفرانس غیر متعهّدها عمدتاً در اختیار چپ‌ها بود. البته دولتهاى متمایل به غرب و امریکا هم در آن‌جا بودند؛ اما کارگردان عمده، یکى رابرت موگابه و یدیگرى فیدل کاسترو بود - که اینها چپ بودند - بقیه رؤساى جمهورِ چپ دنیا هم که طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانى در دست اینها بود. من رفتم در آن‌جا سخنرانى کردم. سخنرانى من صددرصد ضدّ امریکایى و ضدّ استکبارى بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلى و امثال اینها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله کردم. اینها مبهوت مانده بودند! یکى از همان رؤساى جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهّد در این کنفرانس، ایران است. ببینید؛ نظام اسلامى در ابعاد جهانى، این‌طور اهمیت و جلوه پیدا مى‌کند و حتّى دشمنانش مجبور مى‌شوند به آن احترام کنند.1380/08/12

لینک ثابت
احمد سکوتوره شخصیتی قوی دربین رجال سیاسی دنیا

ما امروز در دوران حساسى هستیم. آیا جوان مى‌تواند بى‌تفاوت بماند؟ حمله دشمن به ما یک امر طبیعى است. هیچ لازم نیست که ما دستگاههاى ویژه‌اى داشته باشیم تا از اعماق کارهاى آنها براى ما خبر بیاورند - که البته خبرهاى ویژه هم داریم؛ این‌طور نیست که نداشته باشیم - اما اگر آن خبرها را هم نداشتیم، خیلى واضح و منطقى و طبیعى است که دشمن علیه ما توطئه کند. عدّه‌اى مى‌آیند و بحث توهّم توطئه را مطرح مى‌کنند. در دانشگاه و محیط روشنفکرى کشور، انسانى خجالت نکشد و بگوید توطئه توهّم است؛ دشمن علیه ما توطئه نمى‌کند؛ امریکا علیه ما توطئه نمى‌کند! گفت: مادر من چه اشتباه کند به خیالش که گربه هم لولوست! امریکاییهاى به این نازنینى!
در دوره جنگ تحمیلى، شخصیّتهاى متعدّدى به ایران مى‌آمدند و مى‌رفتند. یکى از شخصیّتهایى که من او را فراموش نمى‌کنم، احمد سکوتوره است. او رئیس جمهور گینه کوناکرى در غرب آفریقا و یکى از شخصیّتهاى برجسته و بسیار محترم در قارّه آفریقا بود. متأسفانه مطالعات تاریخى، سیاسى جوانان ما ضعیف است. اینها را باید شما خیلى مطالعه کنید و بدانید. در کشور غنا در غرب آفریقا انقلاب شد و شخصیت آفریقایىِ بسیار برجسته‌اى به نام قوام نکرومه بر سر کار آمد که بعد علیه او توطئه‌هاى زیادى - توطئه‌هاى غربى و امریکایى و غیرامریکایى - صورت گرفت. در یکى از سفرهایى که قوام نکرومه به خارج رفته بود، در غیاب او یک کودتاى دستِ راستىِ غربى در این کشور راه انداختند که او دیگر مجبور شد به کشورش نیاید. همان موقع احمد سکوتوره از قوام نکرومه دعوت کرد و گفت به کشور من بیا و تو رئیس جمهور کشور من باش. چنین شخصیتى، قوام نکرومه را به کشور خودش آورد. در زمان ریاست جمهورى و آن دوره‌اى که بنده در سیاست خارجى به طور اجرایى و عملى فعّال بودم، از رجال سیاسى دنیا، کمتر شخصیتى را به قوّت او دیدم. او تقریباً سه مرتبه به ایران آمد. البته فشار آورده بودند تا براى میانجیگرى جنگ به ایران بیاید. او در دیدارهاى خصوصى - داخل اتومبیل و در رفت و آمدها - حرفهاى خوبى مى‌زد. مى‌گفت اگر بعد از انقلاب به شما حمله نظامى نمى‌شد، من تعجّب مى‌کردم؛ بنابراین تعجبى ندارد که به شما حمله کرده‌اند. تصریح مى‌کرد که حمله عراق علیه شما، سازمان‌یافته، از پیش طرّاحى شده و کار بین‌المللى است، نه کار کشور عراق. راست هم مى‌گفت، همین‌طور بود. حمله نظامى کردند، به خیالشان قضایا تمام مى‌شود، اما نشد. محاصره اقتصادى کردند، اما نشد. این بیست‌ودو سال مرتّب فشار مى‌آورند و اذیّت مى‌کنند. این دشمنیها طبیعى است. راه مقابله با این دشمنیها تسلیم شدن نیست.
این نکته را داخل پرانتز بگویم؛ عدّه‌اى نگویند دشمنى که این‌قدر اذیّت مى‌کند، شما چه داعى‌اى دارید؟ بروید با او کنار بیایید! در قضایاى مهم سیاسى که به سرنوشت ملتها ارتباط پیدا مى‌کند، کنار آمدن یعنى تسلیم شدن؛ یعنى همان چیزى را که دشمن مى‌خواهد، عمل کردن. مثل یک نفر که مى‌خواهد خانه شما را بگیرد و شما زیر بار نمى‌روید؛ مرتّب سنگ مى‌اندازد و شیشه‌ها را مى‌شکند و اذیّت مى‌کند. آن وقت یکى به شما بگوید با دشمنى که این‌قدر اذیّت مى‌کند، کنار بیایید! کنار آمدن این است که شما از خانه بیرون بروید و کلید خانه را به او بدهید! کنار آمدن، یعنى تحقیر و به اسارت دادن یک ملت؛ یعنى تأمین خواسته دشمن درباره یک ملت. نجات از این دغدغه‌ها و مشکلات، یک راه بیشتر ندارد و آن، فکر کردن، اندیشیدن، ضدّ حمله فراهم کردن و دشمن را به ستوه آوردن است. نسل جوان در چنین میدانى است که تکلیف و مسؤولیت دارد.1380/08/12

لینک ثابت
تغییر تفکر عده ای از مسئولان از کمونیستی به سرمایه داری

مهمترین نقاط ضعفى که در زمینه مسؤولان وجود دارد - که من آن روز هم در میدان امام اشاره مختصرى به آن کردم و الان آن را براى شما جوانان بیشتر باز مى‌کنم - چند مورد است: ... در حوزه اندیشه، قانون‌شکنى مى‌کنند. حوزه اندیشه و فکر هم قوانینى دارد و باید از آن قوانین پیروى کرد. اگر کسى درباره یک مبناى فکرى شبهه‌اى دارد، قانونش این است که آن را در مراکز تخصّصى و محافل علمى مطرح کند. یا باید شبهه را برطرف کرد و از ذهن خود زدود، یا اگر شبهه اشکال واقعى است، آن را به یک نظریّه تبدیل کرد و ذهنهاى اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منقاد نمود. این حضرات از این قانون پیروى نمى‌کنند. شبهه‌اى به ذهن آنها مى‌آید، خودشان دچار بى‌اعتقادى مى‌شوند و بر اثر هزار گونه ابتلاء و گرفتارى، پایه‌هاى ایمان عمیق قلبى‌شان را موریانه هوى و هوس و رفاه‌زدگى و دنیاطلبى مى‌جود و مى‌خورد و شبهه‌دار مى‌شوند؛ آن‌گاه مى‌آیند شبهه را در افکار عمومى مطرح مى‌کنند و اسمش را هم تجدیدنظر مى‌گذارند! این خیانت به افکار عمومى است. تجدیدنظر یعنى چه؟ یک وقت معناى تجدیدنظر این است که انسان از خطایى، اندیشمندانه و منصفانه برمى‌گردد. این امر بسیار خوبى است؛ اما تجدیدنظرهاى سیاسى، مصلحتى و ناشى از تغییر موقعیّتها و تطمیع دشمن، تجدیدنظر نیست؛ اینها هُرهُرى‌مسلکى است.
ما در اسلام اجتهادِ دائم داریم. اجتهاد دائم، یعنى انسانِ صاحب‌نظر همیشه در صدد تکمیل فکر خود است. در راه تکامل، گاهى انسان خطایى را تصحیح مى‌کند؛ این درست و خوب است. در طریق فکر اسلامى، صاحب‌نظران، اندیشمندان و انسانهایى که قدرت اجتهاد و استنباط در مبانى فکرى و نظرى انقلاب را دارند - نه هر کسى که ادّعا دارد، نه کسى که صلاحیتهاى علمى و فکرى لازم را کسب نکرده است - دائم باید فکر کنند و اندیشه را تکمیل نمایند. این امر خوبى است.
نباید تابع حزب باد باشیم و هر روز، باد به هر طرف که وزید، آن‌گونه تصمیم بگیریم؛ یا نگاه کنیم ببینیم دشمن چه ژستى مى‌گیرد، ما هم ژست خود را با او تطبیق کنیم؛ اگر او اخم کرد، ما چهره ترس‌آلود بگیریم؛ اگر او حرف تندى زد، ما چهره معذرت‌طلبانه به خود بگیریم! این‌که نشد.
انسان اگر زندگى سیاسى بعضى افراد را از اوّلِ انقلاب تا به‌حال نگاه کند، مى‌بیند ملغمه عجیبى از انواع و اقسام فکرهاست! یک روز بود که چنین آدمهایى به این اکتفا نمى‌کردند که در شعارها، مردم فقط «مرگ بر امریکا و مرگ بر شوروى» بگویند. مى‌گفتند باید بگوییم «مرگ بر شرق و غرب»! ما مى‌گفتیم شوروى سمبل یک تفکّر و یک راه غلط است؛ امریکا سمبل جنایت و ستم است؛ چه دلیلى دارد شما بگویید «مرگ بر شرق و غرب»؟! مى‌گفتند شما محافظه‌کار و سازش‌طلبید! از جمله همین حضرات، امروز کسانى هستند که حاضرند بروند رسماً در مقابل امریکا و انگلیس عذرخواهى کنند و بگویند ما غلط کردیم، اشتباه کردیم به شما بدگویى کردیم؛ ما را ببخشید! بعضى از همین افراد، آن روز در اوایل انقلاب، روى تندیهاى بى‌رویّه، چنان نظرات عجیب و غریب اقتصادى‌اى مطرح مى‌کردند که انسان شاخ درمى‌آورد! مى‌گفتیم اینها کجایش اسلامى است؟ مى‌خواستند تفکّرات بسیار تندِ چپِ سوسیالیستى را به اسم اسلام تحمیل و پیاده کنند. بعضى از آنها که مسؤولیت داشتند، کارهاى بدى هم در آن روز انجام دادند. من فراموش نمى‌کنم، ما در شوراى انقلاب - سالهاى 57 و 58 - قانونى داشتیم که سرمایه‌داران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسیم کرده بود: بند (الف)، بند (ب)، بند (ج)، بند (د). بند (ب) کسانى بودند که سرمایه‌هاى آنها از طریق نامشروع و غیرقانونى به دست آمده بود؛ حکمش هم این بود که دولت باید آن سرمایه‌ها را تصرّف کند. بند (ج) کسانى بودند که سرمایه‌هاى آنها از راه نامشروع به دست نیامده بود؛ لیکن وامهاى کلانى از بانکها گرفته بودند، تقلّب کرده بودند و پول را پس نداده بودند. بنابراین آنها مى‌بایست وامهاى خود را ادا مى‌کردند. اگر ادا مى‌کردند، کارخانه‌ها مال خودشان مى‌شد؛ اما اگر پرداخت نمى‌کردند، کارخانه‌هاى آنها تصرّف مى‌شد. اوایل ریاست جمهورىِ من گروهى مسؤول تشخیص بند (ب) و (ج) و این‌طور کارها بودند. البته این کارها دست بنده به عنوان رئیس جمهور نبود؛ دست نخست‌وزیر و دستگاه هیأت دولت بود. من اطّلاع پیدا کردم یک عدّه در این هیأت هستند و اصرار دارند که بند (ج) را به بند (ب) تبدیل کنند؛ یعنى کارخانه‌اى که مى‌شد صاحب آن بدهکارى‌اش را به بانک بدهد، بعد کارخانه‌اش را راه بیندازد و کار کند و کارگرانش هم بى‌کار نباشند، مى‌خواستند نگذارند این کار انجام گیرد. در آن موقع، چنین گرایش چپ ضدّ سرمایه‌دارى افراطىِ نابحق وجود داشت. همان آدمها امروز کسانى هستند که حاضرند در مقابل کمپانى‌داران و سرمایه‌داران صهیونیستى فرش قرمز پهن کنند تا به ایران بیایند و سرمایه‌گذارى کنند! انسان از چپ‌ترین ایده مارکسیستى، به افراطى‌ترین ایده دست راستىِ اقتصادى متحوّل شود؛ اسمش را هم تجدیدنظر بگذارد! این تجدیدنظر نیست؛ این هُرهُرى مسلکى است. آن روز افراط بود، امروز هم افراط است. وجود این آدمهاى تجدیدنظرطلب در برخى از دستگاههاى گوناگون، اسباب زحمت و خطر است. اگر در دانشگاه باشند، ضرر مى‌رسانند؛ اگر در دولت باشند، ضرر مى‌رسانند؛ اگر در مجلس باشند، ضرر مى‌رسانند؛ هرجا و در هر نقطه‌اى باشند، ضرر مى‌رسانند. یکى از آسیبهاى ما این است.1380/08/12

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی