newspart/index2
اثرات انقلاب اسلامی / تاثیرات انقلاب اسلامی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
مستعمره شدن قطعات دولت عثمانی توسط دولتهای اروپایی

نظام اسلامى در سرتاسر دنیاى اسلام و هرجا که مسلمانى وجود داشت، هویّت اسلامى و احساس شخصیت را هم در افراد و هم در ملتها زنده کرد. اقلیتهاى مسلمان که در دنیا متفرّق بودند، احساس شخصیّت کردند. ملتهاى مسلمان، بخصوص در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا - یعنى در واقع اجزاى امپراتورىِ متلاشى شده قدیمى عثمانى که سالهاى سال رنج استعمار را تحمّل کرده بودند - احساس کردند مجدّداً نسیمى وزیده است. البته ما امپراتورى عثمانى را اصلاً تأیید نمى‌کنیم؛ یک حکومت سلطنتى بود مثل بقیه حکومتهاى سلطنتى، با همان مشکلات و گرفتاریها؛ اما اروپاییها - فاتحان جنگ بین‌الملل اوّل - وقتى این حکومت بزرگ را که از منطقه بالکان تا تمام آسیاى صغیر و خاورمیانه و شمال آفریقا گسترش داشت - از بوسنى و هرزگوین تا مصر و ترکیه کنونى و عراق و سوریه و فلسطین - متلاشى نمودند، به این اکتفا نکردند که حکومت را زایل کنند؛ از ملتها انتقام کشیدند و آنها را تحقیر کردند! قطعه قطعه بخشهاى این حکومت به دست یکى از دولتهاى اروپایى افتاد و همان داستان غمبار استعمار تکرار شد؛ داستانى که هرگز از یاد این ملتها نخواهد رفت و از تاریخ آنها زایل نخواهد شد. در یک کشور، بیگانه‌اى بیاید حکومت کند و تمام امکانات آن کشور در خدمت شخص بیگانه و دستگاه بیگانه و نظام بیگانه باشد و مردم آن کشور مجبور باشند از بیگانه‌اى که بر آنها حکومت مى‌کند، اطاعت کنند و جرأت نکنند اندکى برخلاف مصالح او حرف بزنند یا حرکت کنند. واقعیت استعمار این بود.
آن‌جاهایى که استعمارِ مستقیم نکردند - مثل عراق - حکومت پادشاهى درست کردند و آدم غیر عراقى را (خانواده فیصل، خانواده سلطنتىِ عراقى نبودند) آوردند و بر مردم حاکم کردند؛ اما در واقع انگلیسیها حکومت مى‌کردند. سیاست، سیاست انگلیسیها بود؛ خواست، خواست انگلیسیها بود و مردم عراق تسلیم و مقهور سرپنجه یک حکومت بیگانه بودند. شما ببینید براى یک ملت، کدام تحقیر از این بالاتر است؟ همه چیزشان را تحقیر کردند و دین و دنیا و شخصیت و ادب و فرهنگ و استقلالشان را به‌کلّى از بین بردند.
آن روزى هم که به اصطلاح موج مدرنیته را وارد این منطقه کردند، در واقع باید گفت فاضلابهاى مدرنیته را به این منطقه فرستادند! علم و ابتکار و اختراعات جدید و پیشرفت فکرى و دانشگاههاى پیشرو را که به کشورهاى الجزایر و مصر و عراق و بقیه مناطق تحت استعمار نیاوردند. اوّل چیزى که آوردند، ابتذال فرهنگى، کشف حجاب و کالاهاى مصرفى پس‌مانده بود؛ یا حدّاکثر نظامهاى نسخ‌شده درجه دو و سه آموزش و پرورش خود را آوردند؛ یعنى مردم را از همه جهت تحقیر کردند.
وقتى موج چپ در دنیا بلند شد، بسیارى از روشنفکران در دنیاى اسلام، شعارهاى چپ - شعارهاى سوسیالیستى و مارکسیستى - مى‌دادند و در واقع مى‌خواستند از غرب انتقام بگیرند؛ اما وقتى نظام اسلامى و انقلاب اسلامى پدید آمد، غوغا به پا شد و تمام کشورهاى اسلامى از این‌که دیدند یک ملت آمده و پرچم اسلام را بلند کرده و در مقابل سخت‌ترین تهدیدها ایستاده است؛ نه فقط در مقابل غرب، بلکه در مقابل شرق و غرب، شعار «نه شرقى، نه غربى» مى‌دهد و در مقابل جذّابترین تطمیعها، بى‌اعتنایى نشان مى‌دهد، یکپارچه هیجان شدند.1380/08/12

لینک ثابت
تاثیرگذاری انقلاب اسلامی در ابعاد جهانی

در ابعاد جهانى - حتّى در دنیاى غیر اسلام - هم انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسیج انسانها را در دنیا مطرح کرد. مذهب - که یک پدیده منزوى و تشریفاتىِ محض بود - ناگهان آن‌چنان یک ملت را بسیج کرد که توانست یک نظام متّکى به حمایتهاى بین‌المللى را به‌کلّى به خاک سیاه بنشاند و اجازه ندهد بر روى ویرانه‌هاى آن، خلأ به وجود آید؛ بلکه نظامى با حرفهاى نو بر سر پا کند. قائلین همه حرفهایى که براى بشریّت ایده‌آل بود - مسأله عدالت، انسانیّت و تکریم انسان، برابرى انسانها، برابرى نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوییهاى بین‌المللى - و کسانى که در دلهایشان حرفهایى بود، ولى جرأت نمى‌کردند آنها را ابراز کنند و یا میدانى براى ابراز نمى‌یافتند، دیدند نظام سیاسىِ مستقرّىِ در یک گوشه از دنیا به وجود آمده، این حرفها را روى پلاکارد نوشته و در مقابل چشم جهانیان بلند کرده است. این براى آنها، بسیار فوق‌العاده بود.
در زمان جنگ ویتنام که علیه امریکا تبلیغات زیاد بود، اما کسى گوشش بدهکار نبود و اعتنا نمى‌کرد، ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف فرانسوى و برتراندراسل فیلسوف و نویسنده انگلیسى و چند نفر دیگر دور هم جمع شدند و گفتند بیاییم علیه امریکا دادگاهى تشکیل دهیم و جنایات این رژیم در ویتنام را در این دادگاه محاکمه کنیم. آن‌طور که به ذهنم مى‌آید، برتراندراسل به عنوان دادستان، ژان پل سارتر به عنوان رئیس دادگاه، و چند نفر دیگر هم از متفکران سیاسى دنیاى غرب بودند. آنها در دنیا هیچ نقطه‌اى را پیدا نکردند که این دادگاه را در آن‌جا تشکیل دهند! کشورهاى غربى - از جمله فرانسه و انگلیس - کشورهاى خودِ اینها بود و شریک جرم امریکا بودند؛ بنابراین معنا نداشت چنین دادگاهى در این کشورها تشکیل شود. در کشورهاى کمونیستى هم اگر این دادگاه تشکیل مى‌شد، صبغه کمونیستى پیدا مى‌کرد و چون اینها ضدّ مارکسیسم بودند، نمى‌خواستند در این کشورها برگزار شود. بنابراین هیچ نقطه آزادى در دنیا وجود نداشت که اینها دادگاه را در آن‌جا تشکیل دهند. راه حلّى که به نظرشان رسید، این بود که رفتند یک کشتى اجاره کردند و در آبهاى آزاد اقیانوسها این دادگاه نمایشى را تشکیل دادند! بنابراین وقتى عدّه‌اى متفکّر مى‌خواستند به جنایات آشکار امریکا در ویتنام اعتراض کنند، یا باید به اعتراضات خیابانى متوسّل مى‌شدند - مثل همین کارهایى که امروز در دنیا علیه جهانى‌گرى مى‌شود. هرجا کنفرانس جهانى‌سازى (گلوبالیسم تحت رهبرى امریکا) تشکیل مى‌شود، تظاهرات خیابانى شکل مى‌گیرد و عدّه‌اى شعار مى‌دهند و چهار نفر پلیس هم با باتوم مى‌آیند؛ ولى این تظاهرات چندان اهمیتى ندارد و تأثیرگذار نیست؛ صرف یک ابراز اعتراض است - یا اگر مى‌خواستند کارى بکنند که بتواند در افکار عمومى دنیا اثر بگذارد، هیچ نقطه‌اى در دنیا وجود نداشت که آنها بتوانند به آن متّکى باشند؛ لذا یک کشتى انتخاب کردند و وسط آبها رفتند و بدون اتّصال به هیچ مردمى و بدون داشتن امتداد ملّى‌اى، این کار را کردند. در چنین دنیایى؛ در قحط یک فضا و محیط مناسب براى زدن یک حرف حساب، ناگهان بر روى خاک، روى همین زمین، آن هم نه در یک زمین اجاره‌اى یا میدان فوتبال؛ بلکه در یک کشور، آن هم نه در یک نقطه دورافتاده دنیا؛ بلکه در خاورمیانه و حسّاسترین منطقه جغرافیاى سیاسى دنیا، یک ملت چند ده میلیونى، با یک انگیزه تمام نشدنى، ناگهان وسط میدان آمد و نه فقط به امریکا و پشتیبانان او اعتراض کرد و به همه انگیزه‌هاى استکبارى امریکا «نه» گفت که حتّى به شوروى هم که قطب مقابل امریکا بود، اعتراض مى‌کرد!
من در زمان ریاست جمهورى، در کنفرانس غیر متعهّدها در زیمباوه شرکت کردم. کنفرانس غیر متعهّدها عمدتاً در اختیار چپ‌ها بود. البته دولتهاى متمایل به غرب و امریکا هم در آن‌جا بودند؛ اما کارگردان عمده، یکى رابرت موگابه و یدیگرى فیدل کاسترو بود - که اینها چپ بودند - بقیه رؤساى جمهورِ چپ دنیا هم که طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانى در دست اینها بود. من رفتم در آن‌جا سخنرانى کردم. سخنرانى من صددرصد ضدّ امریکایى و ضدّ استکبارى بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلى و امثال اینها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله کردم. اینها مبهوت مانده بودند! یکى از همان رؤساى جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهّد در این کنفرانس، ایران است. ببینید؛ نظام اسلامى در ابعاد جهانى، این‌طور اهمیت و جلوه پیدا مى‌کند و حتّى دشمنانش مجبور مى‌شوند به آن احترام کنند.1380/08/12

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی