امروز مهمترین چیزی که در بلند مدت برای مراکز قدرت سیاسی دنیا مطرح است، سلطهی فرهنگی است. با اینکه ممکن است هدف اصلی فرهنگ نباشد و آدمهایی باشند که مثلا بگویند به فرهنگ چهکار داریم - اصلا فرهنگی نباشند - لیکن به عنوان برنامهی بلندمدت، چیزی که به مراکز سلطهی جهانی، اقتدار حقیقی و تضمین شده میبخشد، سلطهی فرهنگی است. واقعا اگر نظام سلطهی جهانی بر کشوری تسلط فرهنگی پیدا کند، خاطرش آسوده است، همان چیزی که او میخواهد، بهطور خودکار و با اندک تلاشی انجام میگیرد. بنابراین مشکلی ندارند. مسأله، مسألهی فرهنگ است؛ در درجهی اول هم فرهنگ سیاسی. آنها به لیبرالیزم و تفکر به اصطلاح دمکراسی که در دنیا رایج است، خیلی اهمیت میدهند.
این نکته را عرض میکردم که انقلاب حرف نویی زد و آن، حکومت اسلامی بود. این حرف نو، همیشه هم نو نمیماند؛ این را ما باید قبول کنیم. ممکن است از اول نقصهایی داشته باشد؛ ممکن است در خلال، دچار ضعفها و نقصها و کجفهمیهایی شود؛ در این تردیدی نیست. فکرهای صحیح و قوی باید بهطور دائم کار کنند و این حرف نو را در جهت خود تکمیل نمایند و بدون اینکه به پایهی آن ضربهای بزنند و اساس آن را نفی کنند، نواقص آن را بهطور مرتب برطرف سازند؛ یعنی بلاشک نوآوری لازم است. چیزی که ظرافت کار شما را مضاعف میکند و قبلا به آن اشاره کردم، این است که باید توجه کرد در این نوآوریها، تلقینپذیری از فرهنگ بیگانه - همان فرهنگی که درصدد سلطه است - نقش نداشته باشد. امروز خرجهایی میشود برای اینکه تفکر حکومت غربی - به معنای اروپایی آن - در دنیا جهانگیر و همهگیر شود. دروغ میگویند؛ با فیلم و تبلیغات و روشهای گوناگون، چیزهایی را که حقیقت نیست، برای بزرگنمایی و زیبانمایی و ظاهرسازی، به عنوان حقیقت در دنیا منعکس میکنند تا افکار را جذب کنند. مؤثرترین کاری که مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی میتوانند بکنند، همین است. اینها در ذهنهای ما هم منعکس میشود؛ ولی ما باید توجه کنیم تأثیرپذیری نداشته باشیم.1378/11/04
لینک ثابت