مسألهی دیگری که توجّه به آن خیلی لازم است، مسألهی دین و سیاست است. جدا کردن دین از سیاست که شاید از قریب دویست سال قبل در برنامهی دشمنان دنیای اسلام بوده است، نکتهی بسیار مهمّی است. و لو خود این کلمه را تکرار کنید که «سیاست اسلام از دیانت آن جدا نیست، دیانت اسلام از سیاست آن جدا نیست». این تکرار شود، گفته شود و به گوش همه برسد.
پیامبر اکرم، اوّل که به مدینه تشریف بردند، یک حکومت تشکیل دادند. حکومت یعنی چه؟ نرفتند گوشهای بنشینند و بگویند هرکس خواست مسئله بپرسد چون کفّار قریش نیستند که ایجاد مزاحمت کنند بیاید پیش ما آزادانه بپرسد! یا مثلًا هرکه خواست نماز یاد بگیرد، برود از فلانی یاد بگیرد یا از خودمان بیاموزد. اوّل، یک حکومت و یک ریاست تشکیل دادند. کار اوّلِ اسلام این است. بعد هم بلافاصله این حکومت شروع به کارهای حکومت مقتدر کرد: جنگیدن، مبارزه کردن، بعد کمکم نامهنگاری به این طرف و آن طرف و حلّ و فصل امور دیگر. در مقابل این واقعیت، چه کسی میتواند غیر از آنچه که معنا و مفهوم صریح آن، وحدت دین و سیاست در اسلام است، مطلبی اقامه کند؟1376/12/13
لینک ثابت