روزی بود که وقتی نام آزادگان و گروگانهای عزیز ما در دست دشمن - یعنی شما - برده میشد، دل را غبار غم و اندوه میپوشاند. یک فضای یأسآلود بر دلها حاکم بود. واقعاً انسان نمیدانست که سرنوشت این عزیزان، این جوانان پاکیزه و مطهّر، این فداکاران میدان جنگ، در دست آن رژیم قسىّالقلب و دور ازانسانیّت، چگونه خواهد شد و به کجا خواهد رسید. من فراموش نمیکنم در ماههای رمضان، وقتی که این دعای شریف را میخواندیم: «اَللّهمَفُکَّ کُلّاَسیر»، قلب من مورد هجوم غمهای گوناگونی قرار میگرفت. غمِ اسیران، غمِ پدران و مادران و همسران و فرزندان، غمِ آن لحظههایی که ما به تفصیل نمیدانستیم چگونه است، اما میدانستیم که چقدر تلخ است، قلبمان را میفشرد و از اعماق قلب، این دعا را عرض میکردیم و فقط امید ما به معجزنمایی ذات مقدّس احدیّت جلّت عظمته بود. والّا اسباب عادّی، روال قضایا را طور دیگری نشان میداد. اینکه اسیرانِ پاک نهاد و فداکار ملت ایران، به تعداد دهها هزار، بی حرف وبهانه، در مدّتی کوتاه، آن هم با ابتکار دشمن و با شروع او، راه بیفتند و به داخل کشور بیایند، جزو رؤیاهایی بود که به نظر ما، جز با قدرت استثنایی خدا، امکانپذیر نبود. والّا، همه چیز تابع قدرت خداست. نَفَسهای ما هم با قدرت الهی آمد و رفت میکند. این، فقط با یک قدرت نمایی استثنایی قابل تأمین بود ولا غیر.1371/05/26
لینک ثابت