از اوّل تشکیل نظام اسلامى هم معارضهها با "تکیهى بر اسلام" شروع شد؛ نگوییم که استقلال کشور یا سیاست مبارزهى با نظام استکبار موجب دشمنىهاى آنها بود - که این حقیقتى است، همین است - منتها مبارزهى با استکبار از دل اسلام جوشید، مردمسالارىِ ما از دل اسلام جوشید. بارها عرض شده است که اینجور نیست که وقتى ما میگوییم مردمسالارى دینى، این به معناى یک ترکیب انضمامى بین مردمسالارى با یک مفهومى است و دین با یک مفهوم دیگرى؛ این نیست. مردمسالارى ما از دین سرچشمه گرفته است، اسلام این راه را به ما نشان داده است، با هدایت اسلام است که ما به نظام جمهورى اسلامى رسیدیم؛ بعد از این هم به توفیق الهى همینجور خواهد بود. این دشمنىها متمرکز و متوجّه به اسلام است؛ اگر چنانچه اسلام را از این نظام گرفتند و حذف کردند، آنچه ناشى از اسلام هم هست، بهطور طبیعى حذف خواهد شد یا تضعیف خواهد شد یا کمرنگ خواهد شد؛ با این نگاه باید مسائل را تحلیل کرد. صفبندىهایى وجود دارد در دنیا و در بسیارى از این صفبندىها ما یک طرف قضیّه هستیم؛ باید ببینیم طرف مقابل ما کیست؟ چیست؟ چرا دشمنى میکند؟ ما چرا در مقابل او مقاومت میکنیم؟ اینها را با یک نگاه کلان باید دید. فرمود: اَفَمَن یَمشى مُکِبّاً عَلى وَجهِهِ اَهدى اَمَّن یَمشى سَوِیّاً عَلى صِراطٍ مُستَقیم؛ معناى «سَوِیّاً عَلى صِراطٍ مُستَقیم» همین است که با چشم باز، با بصیرت، با بینش، با ملاحظهى همهى جوانب، ببینیم که هدف چیست و راه [رسیدن] به این هدف چیست و واقعیّاتى که در سر راه ما وجود دارد، اینها چیست؟ با توجّه به اینها تصمیمگیرى کنیم و حرکت بکنیم.1392/06/14
لینک ثابت