بههرحال این ده سال گذشت و ما دیگر نداریم این عزیز را. خدا میداند که در طول این ده سال همیشه به یاد اینچنین روزهایى دل ما لرزیده بود؛ نمیدانستیم دنیاى بدون خمینى چگونه قابل تحمّل است. چندین بار به خود ایشان من عرض کردم، گفتم من دعاى بزرگم در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم. داغدار شدیم، مصیبتزده شدیم.
در همان روز تلخ، روز شنبه، ظهرى من جمعى از برادران را دعوت کردم؛ برادران بازنگرى به قانون اساسى را. به آنها گفتم حال امام خوب نیست -قبل از این بود که این حادثه، این ناراحتى شدیدِ عصر آن روز براى ایشان پیش بیاید- نشانههایى دیده بودیم که دل ما میلرزید. میخواستم بهشان بگویم که کار بازنگرى را یک قدرى تسریع کنیم که دل امام شاد بشود -از ما خواسته بودند بازنگرى در قانون اساسى را، زود این کار را بکنیم، مژدهاش را روى تخت بیمارستان به ایشان بدهیم؛ ایشان را شاد کنیم- شاید در روحیهی ایشان اثر کند، اینها را میخواستم به آن برادرها بگویم؛ [ولى] از تصوّر آن چیزى که ممکن بود پیش بیاید قلب من لرزید، صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم. شاید دو سه ساعت بعد از آن بود که اطّلاع پیدا کردیم حال ایشان بههمخورده و چند ساعت بعد بود که این ودیعهی الهى را، این گوهر ارزنده را از دست دادیم.خب، همهی پیغمبران رفتند، اولیا هم رفتند، چارهاى هم نیست. حالا که مقدّر بود ما زنده بمانیم، باید طاقت برخورد با این حادثهی بسیار تلخ را هم در خودمان ایجاد میکردیم و باید ایجاد کنیم. خداوند به پیغمبرش فرمود که «اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَیِّتون» (1) و گزیرى از اینجور حوادث تلخ نیست. امّا میراث او در دست ما است و آن جمهورى اسلامى است، با ارزشهایى که او در این جمهورى به وجود آورد یا بهتر بگوییم با ارزشهایى که او جمهورى اسلامى را با آن ارزشها ساخت. ما مس بودیم، او ما را طلا کرد؛ او کیمیا بود، او اکسیربود، ما -خود من [هم]- زندگى معمولیاى داشتیم؛ [او] خمودگیها را تبدیل به تحرّک و تپش کرد، انسان ساخت.1368/03/17
بیانات در دیدار فرماندهان، مسئولان و جمعى از کارکنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت سپاه
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), مرگ
قرآن
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), مرگ
قرآن