1390/03/11
خاطرات منتشر شده در کتاب «روایت رهبری»؛
بحث آیتالله خامنهای با آیتالله منتظری درباره پایبندی به ولایت فقیه
«در آن جلسه [بررسی اعتصاب آقای منتظری در سال ۶۵] امام به ایشان اصرار میکردند که شما این کار را نکنید. لحن امام در آن جلسه خیلی لحن ملایم و مهربانانهای بود. لحن آقای منتظری تند و ستیزهگرانه بود. من یادم نمیرود، امام آن شب بیحال هم بودند، همین طور یک وری به بالشی تکیه داده بودند. آقای منتظری هم طرف چپ ایشان با یک فاصلهای نشسته بود. من هم تقریباً رو بروی ایشان بودم و دوستان هم نشسته بودند. امام میگفتند نه، مصلحت نیست، کارهایتان را شروع کنید، ادامه بدهید، ایشان هم قرص و محکم میگفت نه. هِی امام استدلال میکردند، وجهی ذکر میکردند، ایشان با یک لحن تندی جواب میداد. این حالت طول کشید. شاید مثلاً ده بیست دقیقه یا بیشتر همین طور هِی امام یک چیزی میگفتند، خیلی با حلم. ماها هم تعجّب میکردیم و واقعاً از امام مستَبعَد بود که در مقابل ناسازگاری یک نفر این مقدار حلم به خرج بدهد و ملایمت کند و او با جوابهای تندی چیزهایی بگوید. من حوصلهام سر رفت. یک مقداری گذشت، به امام گفتم: «آقا! اجازه میدهید من یک کلمه بگویم؟» ایشان مثل اینکه همچین یک نفس راحتی کشیدند. رو کردم به آقای منتظری، گفتم: «آقای منتظری! شما با چه کسی داری حرف میزنی؟ ایشان مگر ولیامر من و شما نیستند؟ ایشان دارند دستور میدهند، شما تخلّف میکنید. شما ولایت فقیه را قبول داری یا نداری؟» آقای منتظری ماند. خیلی تند شدم به ایشان. گفتم: «شما مثل اینکه نمیدانید با چه کسی دارید حرف میزنید. امام دارد به شما اصرار میکند، با ملایمت میگوید، دستور میدهد به شما، چندین بار تا حالا در خلال صحبت دستور دادند؛ شما همین طور هِی میگویید نه، نه. خب پس دستور ولی فقیه کجاست؟ شما چرا برخلاف مبانی خودت حرف میزنی؟» ایشان ساکت شد؛ هیچی نگفت آقای منتظری. بعد چند لحظهای گذشت و امام گفتند: «خب من میروم دیگر.» پا شدند رفتند. ماها افتادیم دور و بر آقای منتظری و با ایشان بحثکردن و ایشان واقعاً هیچ جواب هم نداشت یعنی آقای منتظری هیچ منطق قابل قبولی بر این اصرار نداشت. گفتیم خب اتفاقی نیفتاده، یک نفری است که متّهم به یک امری است و او را بازداشت کردهاند فقط اشکال کار این است که او با شما ارتباط دارد. آیا این موجب میشود که اگر کسی اتّهام پیدا کرد، تعقیب نشود؟ خب محاکمه میکنند. در محاکمه معلوم میشود مجرم است یا مجرم نیست. واقعاً ایشان هیچ حرف منطقیای که بگوید، نداشت. خب خود ایشان از این حرفها دم میزد که باید فرقی نباشد، از این شعارها در بیانات ایشان گاهی دیده میشد. در اینجا ایشان درست نقطهی مقابل این قرار گرفته بود.»
منبع: کتاب روایت رهبری